کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ناکشته پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ناکشته
لغتنامه دهخدا
ناکشته . [ ک ِ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) ناکاشته . کاشته ناشده . نکشته . کشته نشده . بایر. غیرمزروع : که ناکشته باشد به گرد جهان زمین فرومایگان و مهان . فردوسی .به ناکشته اندر نبودی سخن پراکنده شد رسم های کهن . فردوسی . || (ق مرکب ) نکاشته . نکاریده ....
-
ناکشته
لغتنامه دهخدا
ناکشته . [ ک ُ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) کشته ناشده . غیرمقتول . به قتل نارسیده : ناکشته ٔ کشته صفت این حیوان است . منوچهری .منم تنها چنین بر پشته مانده ز ننگ لاغری ناکشته مانده . نظامی .|| گچ یا آهک ناکشته ؛ آب نادیده : بگیرند آهک ناکشته سه درمسنگ و....
-
جستوجو در متن
-
نامزروع
لغتنامه دهخدا
نامزروع . [ م َ ] (ص مرکب ) کاشته نشده . (ناظم الاطباء). ناکاشته . ناکشته .- زمین نامزروع ؛ بائره : و همچنین زمین های بائر و نامزروع نپیماید. (تاریخ قم ص 107).
-
نابرومند
لغتنامه دهخدا
نابرومند. [ ب َ م َ ] (ص مرکب ) زمین بائر. ناآباد. متروک . ویرانه : وگر نابرومند جائی بودوگر ملک بی پر و پائی بود.که ناکشته باشد به گرد جهان زمین فرومایگان و مهان . فردوسی .وگر نابرومند راهی بودوگر بر زمین گورگاهی بود. فردوسی . || مقابل برومند.رجوع ب...
-
دائر
لغتنامه دهخدا
دائر. [ءِ ] (ع ص ) گِردگَرد. گردنده . گردان . گردش کننده . (آنندراج ). || صاحب کشاف اصطلاحات الفنون آرد: نزد اهل هیئت قوسی از مدار روزانه ٔ ستاره را نامندکه در میان مرکز ستاره و دائره ٔ افق قرار دارد و عبدالعلی بیرجندی در هیئت فارسی گفته است : و از م...
-
ناآمده
لغتنامه دهخدا
ناآمده . [ م َ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) نیامده . واقع نشده . که اتفاق نیفتاده است : بگوید همی تا بدان می خوریم غم روز ناآمده نشمریم . فردوسی .نماند که نیکی بر او بگذرد.پی روز ناآمده نشمرد. فردوسی .دگرکز بدیهای ناآمده گریزد چو از دام مرغ و دده . فردوسی ...
-
اخینوس
لغتنامه دهخدا
اخینوس . [ اَ ] (از یونانی ، اِ) اخیروس است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). گندم خودرو باشد و بعضی گویند نباتی است که در نزدیک آبهای روان و ایستاده روید. ثمر وی دراز و سیاه و کوچک باشد و آنرا در داروهای چشم و داروهای گوش بکار برند نافع باشد. (برهان قاطع). اخ...
-
بایر
لغتنامه دهخدا
بایر. [ ی ِ ] (ع ، ص ) زمین خراب نامزروع . (از منتهی الارب ). بائرة یا بائر.مقابل آباد. مقابل دایر. لم یزرع . غیر مزروع . نامزروع و تأنیث آن بائرة است . (آنندراج ). زمین خراب . (مهذب الاسماء) (ناظم الاطباء). ویران . بی بنا. بی زرع و کشت . خاک مرده ....
-
درودن
لغتنامه دهخدا
درودن . [ دُ دَ ] (مص ) درو کردن و بریدن غله .(برهان ). زراعت قطع کردن . (از آنندراج ). کشت غله ٔ رسیده بریدن . (شرفنامه ٔ منیری ). درو کردن و درویدن و بریدن غله . (ناظم الاطباء). بریدن کشت با داس . حصاد کردن . درویدن . بدرودن . بدرویدن . دروش . درو....
-
کاشکی
لغتنامه دهخدا
کاشکی . (ق ) ای کاش . چه خوب بود که . کاج . لیت . (ترجمان القرآن ) (منتهی الارب ). کلمه ٔ تمنی است که آرزو باشد و بمعنی تأسف و افسوس و حسرت هم آمده است . (برهان ). کلمه ٔ تمنا در اصل کاش که بود، هاء مختفی که در آخر کاف بیانی بود بسبب کسر کاف بیاء تح...
-
پالاهنگ
لغتنامه دهخدا
پالاهنگ . [ هََ ] (اِ مرکب ) (از پالا،کوتل ، جنیبت و آهنگ ،کشنده ، کش ). کمند. (فرهنگ اسدی ). بالاهنگ . (حاشیه ٔ نسخه ٔ خطی فرهنگ اسدی نخجوانی ). دوالی که بر لگام بندند تا در روز جنگ بدان دست خصم بندند.(از فرهنگی خطی ). طنابی که بر گوشه ٔ لگام بسته ا...
-
بیضاء
لغتنامه دهخدا
بیضاء. [ب َ ] (ع ص ، اِ) مؤنث ابیض . (از اقرب الموارد). زن سپیدپوست . || آفتاب . (منتهی الارب ). آفتاب بعلت سپیدی آن . (از لسان العرب ) (از تاج العروس ). مهر. خور. خورشید. شمس . شارق . ذکا. بوح . شرق . (یادداشت مؤلف ). || نقره . (از ذیل اقرب الموار...
-
خراب
لغتنامه دهخدا
خراب . [ خ َ ] (ع مص ) ویران شدن . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از تاج المصادر زوزنی )(دهار). || (اِمص ) ویرانی . بیرانی . (از منتهی الارب ) (یادداشت بخط مؤلف ) (دهار) : ز مهر و کین تو چرخ و فلک گوهر ساخت که هر دو مایه ٔ عمران شد و اصل خراب ...
-
حاتم
لغتنامه دهخدا
حاتم . [ ت ِ ] (اِخ ) ابن عنوان البلخی ملقب به اصم . ابن الجوزی در کتاب صفوة الصفوه آورده است : در نام پدر او اختلاف است . حاتم بن عنوان و حاتم بن یوسف و حاتم بن عنوان بن یوسف گفته شده است . کنیه ٔ او ابوعبدالرحمن است و از موالی مثنی بن یحیی محاربی ب...