کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
میزانۀ پیشتنظیم بهره پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
بهره ور
لغتنامه دهخدا
بهره ور. [ ب َ رَ / رِ وَ ] (ص مرکب ) محظوظ و کامران و نیک بخت و کامیاب . (ناظم الاطباء). سودبرنده . کامیاب . برخوردار.بهره بر. بافایده . (یادداشت بخط مؤلف ) : ببخشیدشان جامه و سیم و زرببودند زو هریکی بهره ور. فردوسی .همچنو ما همه از نعمت او بهره ور...
-
برشته کشیدن
لغتنامه دهخدا
برشته کشیدن . [ ب ِ رِ ت َ / ت ِ ک َ / ک ِ دَ ](مص مرکب ) منظم کردن . منظم ساختن . || بنظم درآوردن . بند کردن ، چنانکه دانه های جواهر در گردن بند یا تسبیح : ز عمر بهره همین گشت مر مرا که بشعربرشته میکشم این زر و در و مرجان را. ناصرخسرو.- برشته ٔ نظم ...
-
کشت و درود
لغتنامه دهخدا
کشت و درود. [ ک ِ ت ُ دُ ] (ترکیب عطفی ، اِمص مرکب ) کشت و درو. کشت و برز. زرع . کشت . فلاحت .کشاورزی . عمل کاشتن و درو کردن . امور کشاورزی . رجوع به همین ترکیب و شواهد آن ذیل کشت شود : از ایران پراکنده شد هرکه بودنمانداندر آن بوم کشت و درود. فردوسی ...
-
تلد
لغتنامه دهخدا
تلد. [ ت َ / ت ُ / ت َ ل َ ] (ع اِ) مال قدیمی موروثی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || بهره ، ثروت : لا له ُ ولد و لاتلد؛ او را نه فرزندی است و نه مالی . (از دزی ج 1 ص 150). همه ٔ مال قدیم ، مانند تالد و خلاف آن طارف و طریف است و تا در ا...
-
مهدی پهلوان
لغتنامه دهخدا
مهدی پهلوان . [ م َ ی ِ پ َ ل َ] (اِخ ) محمدمهدی . شاعر و پهلوان بود و در قرن نهم می زیست و از برخی دانشها و کمالات بهره داشت و در کشتی گیری و پهلوانی سرآمد اقویاء زمان و در موسیقی مشق نموده بود. امیر علیشیر او را ستوده است . از اوست :نیست ره پیش سگا...
-
باشندگان
لغتنامه دهخدا
باشندگان . [ ش َ دَ / دِ ] (نف ) جمع باشنده (از مصدر بودن ). || ساکنین (ناظم الاطباء). سکان [ س ُ ک کا ] . اهل . : سکنه ٔ آن و همه ٔ باشندگان زمین را از آب بهره میباشد.(ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). و هوای او [ زمین ] درست تر و صافی تر و باشندگان او قوی و تن...
-
توران سپه
لغتنامه دهخدا
توران سپه . [ س ِ پ َه ْ ] (اِ مرکب ) توران سپاه : بشد پیش توران سپه او به جنگ بغرید همچون دمنده نهنگ . فردوسی .تهمتن به توران سپه شد به جنگ بدانسان که نخجیر بیند پلنگ . فردوسی .دو بهره ز توران سپه کشته شدز خونشان زمین چون گل آغشته شد. فردوسی .رجوع ب...
-
که
لغتنامه دهخدا
که . [ ک َه ْ ] (اِ) مخفف کاه . (فرهنگ رشیدی ). مخفف کاه است که اسبان و شتران و گاوان خورند. (برهان ) (آنندراج ). کاه و تبن . (ناظم الاطباء) : کاهی است تباه این جهان ولیکن کَه ْ پیش خر وگاو زعفران است . ناصرخسرو.تو را بهره از علم خار است یا که مرا به...
-
سه یک
لغتنامه دهخدا
سه یک . [ س ِ ی َ / ی ِ ] (عدد کسری ، اِ مرکب ) سه یکه . سه یکی . ثلث . یک بهره از سه بهره ٔ چیزی . (ناظم الاطباء). ثلث . یک سوم : سه یک بود تا چاریک بهر شاه قباد آمد و ده یک آورد راه . فردوسی .سه یک زآن نخستین بدرویش دادپرستندگان را درم بیش داددو دی...
-
کامیاب
لغتنامه دهخدا
کامیاب . [ کام ْ ] (نف مرکب ) کامروا. (آنندراج ). موفق . نایل بمراد. کام کش : چنانم نماید دل کامیاب که می بینم این کام دل را بخواب . نظامی .خیز بشمشیر صبح سر ببر این مرغ راتحفه ٔ نوروز ساز پیش شه کامیاب . خاقانی .- کامیاب بودن ؛ مراد حاصل کردن . بختی...
-
طلق
لغتنامه دهخدا
طلق . [ طَ ل َ ] (ع اِ) بند از پوست خام ، یا عام ّ است . و منه الحدیث الحیاء و الایمان مقرونان فی طلق ؛ ای هما مجتمعان فی حبل شدید الفتل . (منتهی الارب ). رسن تافته . || بند چوبین . (مهذب الاسماء) . || بهره . (منتهی الارب ). نصیب . حصه . (منتخب اللغا...
-
ضریب
لغتنامه دهخدا
ضریب . [ ض َ ] (ع ص ، اِ) مانند. (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء). مثل . (منتهی الارب ). نظیر : ضریر ما له فی العلوم نظیر و طبیب ما له فی الازمنة الغابرة ضریب . (خلاصة الاثر بدیعی ). || نوع . || زده شده . || صفت از هر چیزی . || نیک زننده . || سَر. (منته...
-
دار
لغتنامه دهخدا
دار. (نف مرخم ) به معنی دارنده باشد، وقتی که با کلمه ای ترکیب شود. (برهان ). مانند: آبدار. آبرودار. آبله دار. آزاردار. آهاردار. اجاره دار. استخوان دار. اسلحه دار. اسم و رسم دار. اصل دار. الاغ دار. انحصاردار. انگبین دار. اورنگ دار. باددار. باردار. باز...
-
بهر
لغتنامه دهخدا
بهر. [ ب َ ] (اِ) حصه . نصیب . حظ. بهره . (برهان ). نصیب . قسمت . (آنندراج ) (انجمن آرا). حصه . نصیب . بهره . (رشیدی ) (جهانگیری ). حصه . نصیب . قسمت . بخش . (ناظم الاطباء). بهره . حظ. نصیب . قسمت . (فرهنگ فارسی معین ). فرخنج . نیاوه . آوخ . (یادداشت...
-
نخری
لغتنامه دهخدا
نخری . [ ن َ / ن ُ ] (ص ، اِ) فرزند اولین . (برهان قاطع). فرزند اول . (آنندراج ) (انجمن آرا). نخستین فرزند و نخیری و نخست زاد. (ناظم الاطباء). نخستین (تکلم اهالی اصفهان ). جهانگیری گوید: «نخر با اول مضموم به ثانی زده بمعنی نخست باشد و نخری نخستین را ...