طلق . [ طَ ل َ ] (ع اِ) بند از پوست خام ، یا عام ّ است . و منه الحدیث الحیاء و الایمان مقرونان فی طلق ؛ ای هما مجتمعان فی حبل شدید الفتل . (منتهی الارب ). رسن تافته . || بند چوبین . (مهذب الاسماء) . || بهره . (منتهی الارب ). نصیب . حصه . (منتخب اللغات ). || شبرم . || گیاهی است که در رنگها بکار آید. (منتهی الارب ). || تک ِ اسب . (مهذب الاسماء) (منتهی الارب ).گویند: عدا الفرس طلقاً او طلقین ؛ یعنی دوید اسب یک تک ، و گویند: فلان ٌ حبس طَلَقاً (طُلُقاً)؛ یعنی بندی بلاقید گردید. || روده . (منتهی الارب ). || کوه . (مهذب الاسماء) . || غلاف نره . ج ، اطلاق . || سیر شب برای وارد شدن بر آب ، و هو ان یکون بین الابل و بین الماء نیلتان فاللیلة الاولی الطلق لأن الراعی یجلبها الی الماء و یترکها مع ذلک ترعی فی سیرها و الابل بعد التجویز طوالق و فی اللیلة الثانیة قوارب . (منتهی الارب ). بهر دو شب بکنار آب بردن شتر. (منتخب اللغات ). آن شب که پیش از قرب بود. (مهذب الاسماء).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.