کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
منکشف پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
منکشف
لغتنامه دهخدا
منکشف . [ م ُ ک َ ش ِ ] (ع ص ) واشونده و گشاده . (غیاث ) (آنندراج ). آشکارشده . فاش شده . کشف شده و آشکارشده و ظاهر و نمایان شده . (ناظم الاطباء). پیدا. گشاده . ظاهرشده .(یادداشت مرحوم دهخدا) : آفتاب یقین از حجاب شبهت و نقاب ریبت منکشف شود. (سندبادنا...
-
جستوجو در متن
-
منجلع
لغتنامه دهخدا
منجلع. [ م ُ ج َ ل ِ ] (ع ص ) منکشف شونده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ). منکشف . گشاده . (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به انجلاع شود.
-
چشم شدن
لغتنامه دهخدا
چشم شدن . [ چ َ / چ ِش ُ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از ظاهر شدن و روشن گشتن ومنکشف گردیدن باشد. (برهان ). کنایه از ظاهر و منکشف شدن . (آنندراج ). ظاهر شدن و روشن گشتن و منکشف گردیدن . (ناظم الاطباء). کشف شدن . آشکار شدن : گفت بر من چشم شد اسرار عشق مینمای...
-
تجره
لغتنامه دهخدا
تجره . [ ت َ ج َرْ رُ ] (ع مص ) منکشف و آشکار گردیدن . (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
-
انجلاع
لغتنامه دهخدا
انجلاع . [ اِ ج ِ ] (ع مص ) منکشف شدن . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). انکشاف . (تاج المصادر بیهقی ) (از اقرب الموارد).
-
حالی کردن
لغتنامه دهخدا
حالی کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) در تداول عوام ، تلقین کردن . افهام . فهمانیدن . ملتفت کردن . نیک فهمانیدن . تفهیم . دریاباندن . منکشف کردن . مکشوف کردن . فهماندن . واقف کردن . تعریف کردن . معروف کردن . تنبیه کردن . متنبه کردن . منتبه کردن . مطلع کر...
-
منجوب
لغتنامه دهخدا
منجوب . [ م َ ] (ع ص ) پوست پیراسته به پوست درخت یا به پوست تنه ٔ طلح . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). پوست پیراسته شده به پوست درخت اقاقیا و یا هر پوست درختی . (ناظم الاطباء). || سقاء منجوب ؛ مشکی پیراسته . (مهذب الاسماء).مشک دباغی شده...
-
فرجاء
لغتنامه دهخدا
فرجاء. [ ف َ ] (ع ص ) مؤنث اَفْرَج و آن کسی است که دو سرین وی از بزرگی به هم نپیوندد. (از اقرب الموارد). کسی است که به هم نمیرسد دو طرف نشستنگاه او به واسطه ٔ بزرگی . (شرح قاموس ). || آنکه شرم جای او پیوسته منکشف باشد. (منتهی الارب ). کسی است که همی...
-
موجی
لغتنامه دهخدا
موجی . [ م َ جا ] (ع ص ) ناقه ٔ موجی ؛ ناقه ٔ تیزرو که منکشف و فراخ گردد لنگ آن به سبب اختلاف دست و پای او. (منتهی الارب ، ماده ٔ م وج ). ماده شتر تیزرو که به سبب مختلف گذاشتن دست و پای لنگ وی گشاد و فراخ گردد. (ناظم الاطباء).
-
مستمطر
لغتنامه دهخدا
مستمطر. [ م ُ ت َ طَ ] (ع ص ، اِ) نعت مفعولی و اسم زمان و مکان از استمطار. رجوع به استمطار شود. || جای پیدا و نمایان . (منتهی الارب ).موضع ظاهر و بارز و منکشف . || مطمع و مورد انتظار: اًنک للخیر مستمطر. (از اقرب الموارد).
-
منجلی
لغتنامه دهخدا
منجلی . [ م ُ ج َ ] (ع ص ) روشن و آشکارا. (غیاث ) (آنندراج ). هویدا و منکشف . روشن و آشکار. (از ناظم الاطباء): به نص جلی سیجعل اﷲ بعد عسر یسراً آن غمام عماقریب منجلی گردد. (نفثةالمصدور چ یزدگری ص 73). || آنکه از وطن خود بیرون رود. (از ناظم الاطباء). ...
-
انجیاب
لغتنامه دهخدا
انجیاب . [ اِ ج ِ ] (ع مص ) گردن دراز کردن ناقه وقت دوشیدن . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). گردن دراز کردن ناقه برای دوشیدن . (از اقرب الموارد). || منکشف گردیدن ابر و ظلمت . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). انکشاف و انقطاع ابر. (از اقرب الموارد)....
-
گشاده گشتن
لغتنامه دهخدا
گشاده گشتن . [ گ ُ دَ /دِ گ َ ت َ ] (مص مرکب ) منکشف شدن . آشکار شدن : باز مرغی دیدم که اندرآمد به حجره ٔ من منقار او از زمرد و پرهای او از یاقوت سرخ چون فرودآمد جهان مرا گشاده گشت از شرق تا غرب بدیدم . (تاریخ سیستان ). || باز شدن . مفتوح گشتن : بمیا...
-
اجلع
لغتنامه دهخدا
اجلع. [ اَ ل َ ] (ع ص ) آنکه دو لبش بر دندانها فراهم نیاید. آنکه لبش فراهم نیاید اندر وقت سخن گفتن . (زوزنی ). آنکه لبش فراهم نیاید چون سخن گوید. (تاج المصادر). آنکه لبهای او بهم نیاید و دندان را نپوشد. آنکه دندانهای پیش وی گشاده باشد از لب سفلی . (م...