گشاده گشتن . [ گ ُ دَ /دِ گ َ ت َ ] (مص مرکب ) منکشف شدن . آشکار شدن : باز مرغی دیدم که اندرآمد به حجره ٔ من منقار او از زمرد و پرهای او از یاقوت سرخ چون فرودآمد جهان مرا گشاده گشت از شرق تا غرب بدیدم . (تاریخ سیستان ). || باز شدن . مفتوح گشتن : بمیامن آن درهای روزی بر من گشاده گشت . (کلیله و دمنه ). || ارسال شدن . فرستاده شدن : و مالها ز بست وز حد کابل گشاده گشت بر لیث علی . (تاریخ سیستان ).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.