کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
منتقل کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
طین منتقل
لغتنامه دهخدا
طین منتقل . [ ن ِ م ُ ت َ ؟ ] (ترکیب وصفی ،اِ مرکب ) طین نیشابوری است . (فهرست مخزن الادویه ).
-
جستوجو در متن
-
انتقال دادن
لغتنامه دهخدا
انتقال دادن . [ اِ ت ِ دَ ] (مص مرکب ) منتقل ساختن . جابجا کردن .نقل کردن . و رجوع به معنی آخر «انتقال کردن » شود.
-
انتقال کردن
لغتنامه دهخدا
انتقال کردن . [ اِ ت ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) جابجا شدن . منتقل شدن : پس این مملکت را نباشد زوال ز ملکی بملکی کند انتقال . (بوستان ).|| از جایی بجایی رفتن . || مردن . درگذشتن . (فرهنگ فارسی معین ). || (اصطلاح اداری ) کارمندی را از وزارتخانه ، اداره یا د...
-
حرکت دادن
لغتنامه دهخدا
حرکت دادن . [ ح َ رَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) از جائی به جائی منتقل کردن چیزی را. || به حرکت درآوردن ماشین را.
-
دلوج
لغتنامه دهخدا
دلوج . [ دُ ] (ع مص ) تهی کردن شیردوشه را از شیر در کاسه . (از منتهی الارب ). منتقل کردن شیر را به کاسه پس از دوشیدن شتران . (از اقرب الموارد). || تهی کردن دلو را از آب . (از منتهی الارب ). دلو از سر چاه فراگرفتن تا آب در حوض ریزی . (تاج المصادر بیهق...
-
نقل کردن
لغتنامه دهخدا
نقل کردن . [ ن َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) نقل کردن از جائی ؛ از آنجا بشدن . (یادداشت مؤلف ). حرکت کردن . عزیمت کردن : باید که بر این ستون رود و زمام کشتی بگیرد تا از ستون نقل کنیم . (گلستان ). عیسی آن را دانست و از آنجا نقل کرد. (ترجمه ٔ دیاتسارون ص 56)....
-
کوچ کردن
لغتنامه دهخدا
کوچ کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) از منزلی به منزل دیگر نقل و تحویل کردن را گویند. (برهان ). رحلت کردن از منزلی به منزل دیگر. حرکت نمودن و نقل مکان کردن . رحلت نمودن و نقل مکان کردن . (ناظم الاطباء). رحلت کردن . مهاجرت کردن . منتقل شدن افراد ایل یا لش...
-
هبط
لغتنامه دهخدا
هبط. [ هََ ] (ع مص ) فرود آوردن چیزی را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (معجم متن اللغة) (اقرب الموارد) (تاج العروس ). اللهم غبطا و لاهبطا؛ یعنی میخواهیم از تو غبطه و پناه میبریم از فرود آوردن ما. (ازمنتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || لاغر گردانیدن ب...
-
تحویل کردن
لغتنامه دهخدا
تحویل کردن . [ ت َح ْ ک َ دَ ] (مص مرکب ) منتقل شدن . نقل مکان کردن . حرکت کردن . از جایی به جایی دیگر شدن : اگر بدان [ آبگیر ] تحویل توانید کرد، در امن و راحت ... افتید. (کلیله و دمنه ). شبانگاه که سیمرغ مشرق به نشیمن مغرب رسید، زن به خانه تحویل کرد...
-
استیلاد
لغتنامه دهخدا
استیلاد. [ اِ ] (ع مص ) طلب بچه کردن .فرزند خواستن . || مادر فرزند کردن کنیزک را. ام ّ ولد کردن . || محبت کردن با کنیزک تا از وی فرزند آید. (تاج المصادر بیهقی ). ولادت خواستن . (غیاث ). با کنیزک آرمیدن برای فرزند شدن . صحبت کردن با کنیزک تا از او فرز...
-
واگرفتن
لغتنامه دهخدا
واگرفتن . [ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) بازگرفتن . منع کردن . دریغ کردن . (یادداشت مؤلف ). جدا کردن . دور گردیدن . بریدن : چون بود از همنفسی ناگزیرهمنفسی را ز نفس وامگیر. نظامی .که چون بود کز گوهر و طوق و تاج ز درگاه ما واگرفتی خراج . نظامی .لذت انعام خ...
-
حوالة
لغتنامه دهخدا
حوالة. [ ح َ ل َ ] (ع اِ) تمسک و برات و سفته . (ناظم الاطباء). برات که بدائنان دهند. (منتهی الارب ) (آنندراج ). مشتق است از تحول بمعنی انتقال و در شرع نقل دین و تحول آن است از ذمه ٔ محیل به محال علیه . (تعریفات ). || کفالت . (منتهی الارب ). || مأمور...
-
مناسخة
لغتنامه دهخدا
مناسخة. [ م ُ س َ ح َ ] (ع مص ) مردن بعض وراث پیش از تقسیم میراث . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). هرگاه یکی از وارث پیش از تقسیم ارث بمیرد و سهم او را به کسانی که از وی ارث برند منتقل کنند، این عمل را مناسخة گویند. (از تعریفات جرجانی ). || میراث ت...
-
نسخ
لغتنامه دهخدا
نسخ . [ ن َ ] (ع مص ) زایل کردن . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (فرهنگ نظام ) (از ناظم الاطباء) (از غیاث اللغات ) (از معجم متن اللغة). ازالة. (از المنجد) (از اقرب الموارد). زایل گردانیدن .(تاج المصادر بیهقی ). محو کردن چیزی را. (از ناظم الاطباء). دور ...