دلوج . [ دُ ] (ع مص ) تهی کردن شیردوشه را از شیر در کاسه . (از منتهی الارب ). منتقل کردن شیر را به کاسه پس از دوشیدن شتران . (از اقرب الموارد). || تهی کردن دلو را از آب . (از منتهی الارب ). دلو از سر چاه فراگرفتن تا آب در حوض ریزی . (تاج المصادر بیهقی ). دلو را گرفتن و آنرا از سر چاه به لب حوض بردن تا در آن خالی کند. (از اقرب الموارد). || بار را با سنگینی بلند کردن . (از ذیل اقرب الموارد از لسان ). دَلج . رجوع به دلج شود.
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.