کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ممتاز سمرقندی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ممتاز سمرقندی
لغتنامه دهخدا
ممتاز سمرقندی . [ م ُ زِ س َ م َ ق َ ] (اِخ ) ملا محمد عابد فرزند ملا محمد زاهد. از شاعران قرن یازدهم . هفت قلم را خوش می نوشته . از اوست :یک عمر به ابنای جهان گردیدم کافور زدم سردی ایشان چیدم هر موی که بود بر تنم گشت سفیدچون صبح آخر به ریش خود خندید...
-
واژههای مشابه
-
ممتاز خراسانی
لغتنامه دهخدا
ممتاز خراسانی . [ م ُ زِ خ ُ ] (اِخ )میر ممتاز... از شاعران قرن یازدهم است . از اوست :چون دهم تسکین ز پیغامت دل افسرده راکی توان افروخت از پرتو چراغ مرده را.(از تذکره ٔنصرآبادی ص 428 و فرهنگ سخنوران ).در تذکره ٔ روز روشن (ص 765) شیرازی و مقیم عظیم آب...
-
ممتاز شیرازی
لغتنامه دهخدا
ممتاز شیرازی . [ م ُ زِ ] (اِخ ) رجوع به ممتاز خراسانی شود.
-
ممتاز غزنوی
لغتنامه دهخدا
ممتاز غزنوی . [ م ُ زِ غ َ ن َ ] (اِخ ) حکیم عثمان بن محمد. از شاعران قرن پنجم هجری است . سنائی غزنوی بوی اعتقاد و نسبت شاگردی داشته . در آغاز عثمانی تخلص می کرد. مدتی ملازم سلطان ابراهیم بن مسعود بود. بعد از وفات وی در هنگامی که بهرام شاه غزنوی به ه...
-
ممتاز گرجی
لغتنامه دهخدا
ممتاز گرجی . [ م ُ زِ گ ُ ] (اِخ ) فضل علی بیک شاعر. نواده ٔ اصلان بیک از رجال دوره ٔ شاه سلیمان صفوی است . از اوست :تا گرمی رخسار ترا دید نگاهم در چشم ترم چون مژه خشکید نگاهم از دیده برون یکسر مژگان ننهد پای تا گشت ز دیدار تو نومید نگاهم .(از تذکره ...
-
ممتاز لکهنویی
لغتنامه دهخدا
ممتاز لکهنویی . [ م ُ زِ ل َ هََ ] (اِخ ) ممتازالدوله سیدعبدالحی خان بن مولوی سیدعبدالرزاق به سال 1277 متولد شد، صاحب کمال و شاعر بود. برخی از احوال او در تذکره های صبح گلشن (ص 449) و روز روشن (ص 765) آمده . از اوست : بردار دل ز عشق که بیهوشی آوردچشم...
-
ممتاز لکهنویی
لغتنامه دهخدا
ممتاز لکهنویی . [ م ُ زِ ل َ هََ ] (اِخ ) مولوی احسان اﷲخان فرزند شیخ عظمةاﷲ مقیم قصبه ٔ اونام از مضافات لکهنو. ادیب و شاعر بود (قرن سیزدهم ). از اوست :خداوندا سر و برگ فصاحت ده زبانم رابرنگ رنگ گل رنگین کن اوراق بیانم رابیا ممتاز از نای قلم ده نغمه ...
-
ممتاز هندی
لغتنامه دهخدا
ممتاز هندی . [ م ُ زِ هَِ ] (اِخ ) لاله سیتل داس . شاعر فارسی گوی هندی است . از اوست :دل خون شد و تا کی دهد دلدار آزار اینچنین یارب چه سازم چون کنم دل آنچنان یار اینچنین .(از تذکره ٔصبح گلشن ص 452).
-
جستوجو در متن
-
حافظ ابرو
لغتنامه دهخدا
حافظ ابرو. [ ف ِ ظِ اَ ] (اِخ ) شهاب الدین عبداﷲبن عبدالرشید، معروف به حافظ ابرو.یکی از مورخین نامی دوره ٔ تیموری . از آغاز زندگانی او آگاهی کافی در دست نیست . در نام و نسب او نیز اختلاف است ولی خود او در مقدمه ٔ تاریخ ملوک کرت (نسخه ٔ خطی کتابخانه ٔ...
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) سهیلی (شیخ ...). ملقب به امیرنظام الدین . دولتشاه سمرقندی در تذکره ٔ خود ص 509 ببعد آرد: امیر اعظم فاضل نظام الدین شیخ احمد سهیلی زید درجته ، و این نامدار عالی تبار را در الوس جغتای خانواده ای بزرگ است و اجداد کرام او از زمان ...
-
عروض
لغتنامه دهخدا
عروض . [ ع َ ] (ع ص ، اِ) شتر ماده ٔ ریاضت نایافته . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || کرانه و گوشه . (منتهی الارب ). ناحیه . (از اقرب الموارد). || راه در کوه . (منتهی الارب ). راه که در دامنه ٔ کوه و در تنگنا باشد. ج ، عُرُض . (اقرب الموارد). || مضم...
-
فرخی
لغتنامه دهخدا
فرخی . [ ف َرْ رُ ] (اِخ ) سیستانی .علی بن جولوغ ، مکنی به ابوالحسن . شاعر بزرگ اواخر قرن چهارم و اوایل قرن پنجم و از جمله ٔ سرآمدان سخن درعهد خویش و در همه ٔ ادوار تاریخ ادبی ایران است . صورت صحیح اسم پدرش معلوم نیست جز آن که برخی مانند عوفی و دولتش...