ممتاز گرجی . [ م ُ زِ گ ُ ] (اِخ ) فضل علی بیک شاعر. نواده ٔ اصلان بیک از رجال دوره ٔ شاه سلیمان صفوی است . از اوست :
تا گرمی رخسار ترا دید نگاهم
در چشم ترم چون مژه خشکید نگاهم
از دیده برون یکسر مژگان ننهد پای
تا گشت ز دیدار تو نومید نگاهم .
(از تذکره ٔ نصرآبادی ص 45 و تذکره ٔ صبح گلشن ص 452 و قاموس الاعلام ترکی و فرهنگ سخنوران ).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.