کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مقایسه کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
مقادرة
لغتنامه دهخدا
مقادرة. [ م ُ دَ رَ ] (ع مص ) اندازه کردن چیزی بر چیزی . (منتهی الارب ). مقایسه کردن . (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || کردن کاری را مانند کار دیگری . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || نبرد کردن با کسی در زورآوری . (از اقر...
-
سنجش
لغتنامه دهخدا
سنجش . [ س َ ج ِ ] (اِمص ) سختن . آزمودن . قیاس کردن . قیاس . مقایسه . آزمودن . رجوع به سنجیدن شود. || موازنه . وزن . توازن .
-
عیار
لغتنامه دهخدا
عیار. (ع مص ) اندازه نمودن پیمانه را و یکدیگر اندازه کردن هر دو را و دیدن کمی و بیشی آنها را. (از منتهی الارب ). مقایسه کردن پیمانه و ترازو و امتحان کردن آن با دیگری ، تا درست بودن آن معلوم گردد. (از اقرب الموارد). راست کردن پیمانه ها و ترازوها با یک...
-
فخار
لغتنامه دهخدا
فخار. [ ف ِ ] (ع مص ) نبرد کردن و برابری نمودن در فخر. (منتهی الارب ). مصدر دوم باب مفاعله است ، چون قیاس و مقایسه . رجوع به مفاخره شود.
-
قیاس معالفارق
لغتنامه دهخدا
قیاس معالفارق . [ س ِ م َ عَل ْ رِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) قیاس چیزی بر چیزی دیگر بدون علت و مناسبت و اشتراک . دو چیز را با یکدیگر سنجیدن و مقایسه کردن بدون مناسبت .
-
نودساد
لغتنامه دهخدا
نودساد. (اِ) کسب و کار از وجه لائق و میل به کار پسندیده کردن . (برهان قاطع) (از ناظم الاطباء).ظاهراً از برساخته های فرقه ٔ آذرکیوان است . با «فرنودسار» مقایسه شود. (از حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ).
-
مقاوسة
لغتنامه دهخدا
مقاوسة. [ م ُ وَ س َ ] (ع مص ) اندازه گرفتن میان دو چیز. (آنندراج ). مقایسه . (ناظم الاطباء). || برابری کردن با کسی در اندازه گرفتن . (آنندراج ). || کمان خود را در خوبی با کمان دیگری سنجیدن . (از اقرب الموارد).
-
قیاس گرفتن
لغتنامه دهخدا
قیاس گرفتن . [ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) قیاس کردن . مقایسه کردن . سنجیدن . اندازه گرفتن : قیاس از درختان بستان چه گیری ببین شاخ و بیخ درختان دانا. خاقانی .ز تاریخها چون گرفتم قیاس هم از نامه ٔ مرد ایزدشناس . نظامی .کار پاکان را قیاس از خود مگیرگرچه با...
-
قیاس کردن
لغتنامه دهخدا
قیاس کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) سنجیدن چیزی را با چیزی . مقایسه کردن . (فرهنگ فارسی معین ) : دولت نو است و کار نو و کارکن نو است مردم قیاس کار نو از کارکن کنند. خاقانی .قیاس کن که دلم را چه تیر عشق رسیدکه پیش ناوک هجرتو جان سپر میگشت . سعدی (از فره...
-
سنجیدن
لغتنامه دهخدا
سنجیدن . [ س َ دَ ] (مص ) (از: سنج + یدن ، پسوند مصدری ) با جزو اول از ریشه ٔ سج یا سک ، سختن به معنی وزن کردن چیزی را با ترازو و جز آن مقایسه کردن و برابر کردن .(از حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). وزن . (منتهی الارب ).وزن کردن . (شرفنامه ٔ منیری ) (آنن...
-
حدم
لغتنامه دهخدا
حدم . [ ح َ دَ / ح َ ] (ع مص ) گرم کردن . (تاج المصادر بیهقی ). سوختن آتش . || گرمی سخت . حدم نار؛ سختی احراق آتش و گرمی آن . (منتهی الارب ). سختی گرمای خورشید. (معجم البلدان ). و برای مقایسه ٔ این کلمه با حمد و مدح و ارتباط این ریشه ها که مقلوب یکدی...
-
حساب گرفتن
لغتنامه دهخدا
حساب گرفتن . [ ح ِ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) حساب کردن . شماره ٔ چیزی را از بر نگاه داشتن برای پاسخ گفتن : عقد زلفت گرفتم از سر زلف چند گیرم حساب نامعدود. کمال خجندی (از آنندراج ).روزی که حساب کشتگان گیردخاقانی را در آن حسیبش بین . خاقانی .آخر چه حساب ...
-
موازنه
لغتنامه دهخدا
موازنه . [ م ُ زَ ن َ / زِ ن ِ ] (از ع ، اِ ص ) موازنة. رجوع به موازنة شود. || سنجیدگی میان دو چیز و آن دو را با هم برابر کردن . کشیدن و سنجیدن با دیگری . (یادداشت مؤلف ). مقایسه . سنجش . تیک کردن : با یک نفر نویسنده که از سرکار مواجب دارد [ اخراجات...
-
ماسیدن
لغتنامه دهخدا
ماسیدن . [ دَ ] (مص ) به معنی شیر را ماست کردن . (برهان ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). با ارمنی مچنیم بلوچی مسته و طبری دماستن (چسبیدن ) مقایسه شود . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). || به معنی بستن و منجمد شدن هر چیز باشد. (برهان ) (از آنندراج ) (از انجمن آرا...
-
غیژیدن
لغتنامه دهخدا
غیژیدن . [ دَ ] (مص ) (از: غیژ + یدن ، پسوند مصدری ) بمعنی خیزیدن است . (از فرهنگ جهانگیری ). بمعنی خیزیدن است یعنی لغزیدن و به چهار دست و پا و زانو نشسته براه رفتن طفلان و مردمان شل . (برهان قاطع) (آنندراج ). برابر با خیزیدن است وبا خزیدن مقایسه شود...