قیاس کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) سنجیدن چیزی را با چیزی . مقایسه کردن . (فرهنگ فارسی معین ) :
دولت نو است و کار نو و کارکن نو است
مردم قیاس کار نو از کارکن کنند.
قیاس کن که دلم را چه تیر عشق رسید
که پیش ناوک هجرتو جان سپر میگشت .
مگو که نیست پسر در شکست کار پدر
قیاس کار نخست از خلیل و آزر کن .
|| اندازه گرفتن :
قیاس کردم وآن چشم جاودانه ٔ مست
هزار ساحر چون سامریش در گله بود.
قیاس کردم و تدبیر عقل در ره عشق
چو شبنمی است که بر بحر میکشد رقمی .