کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
معص پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
معص
لغتنامه دهخدا
معص . [ م َ ع َ ] (ع اِ) شتر برگزیده و گرامی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || (اِمص ) برگشتگی و پیچیدگی پی پای ، گویا پی ، کوتاه می گردد و پا کج شود پس به دست درست کنند آن را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء...
-
معص
لغتنامه دهخدا
معص . [ م َ ع َ ] (ع مص ) برگشتن و پیچیده شدن بنداندام و دست یا پای چون به درد آید. || جهجهان رفتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || خرامیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || برگردیدن انگشت . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (نا...
-
معص
لغتنامه دهخدا
معص . [ م َ ع ِ ] (ع ص ) کسی که دو پای او از بسیاری راه رفتن به درد آید. (از اقرب الموارد).
-
واژههای همآوا
-
ماس
لغتنامه دهخدا
ماس . (اِ) مخفف آماس است که ورم باشد. (برهان ). مخفف آماس است .(آنندراج ). آماس و ورم . (ناظم الاطباء). و رجوع به آماس شود. || ماسیدن . (ناظم الاطباء). || الماس را نیز گفته اند و آن جوهری است معروف و بعضی گفته اند به معنی الماس عربی است . (برهان ). ا...
-
ماس
لغتنامه دهخدا
ماس . (ع ص ) (از «م وس ») رجل ماس ؛ مردی که عتاب و سرزنش در وی نگیرد، یا مرد سبک و سبک سر. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء).
-
ماس
لغتنامه دهخدا
ماس . [ ماس س ] (ع ص ) (از «م س س ») مس کننده . (از اقرب الموارد). و رجوع به مَس ّ شود.
-
ماص
لغتنامه دهخدا
ماص . (اِ) به معنی ماه است که به عربی قمر می گویند لیکن معلوم نیست که به لغت کجاست . (برهان ) (آنندراج ). ماص به معنی قمر سنسکریت است . (حاشیه ٔ برهان چ کلکته ). صحیح ماس است . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). مأخوذ از سنسکریت ماه و قمر. (ناظم الاطباء).
-
ماص
لغتنامه دهخدا
ماص . [ ماص ص ] (ع ص ) مکنده و آنکه می مکد. (ناظم الاطباء). اسم فاعل است از مَص ّ و مؤنث آن ماصة. (از اقرب الموارد). و رجوع به مص شود.
-
معس
لغتنامه دهخدا
معس . [ م َ ] (ع اِ) شیر و گویند ما فی الناقة معس ؛ این ماده شتر شیر ندارد. (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || حرکت . (از اقرب الموارد).
-
معس
لغتنامه دهخدا
معس . [ م َ ] (ع مص ) بمالیدن . (المصادر زوزنی ). سخت مالیدن . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || گاییدن کنیزک را. (ازمنتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). گاییدن زن را. (آنندراج ). نکاح کردن زن را. (از ذیل اقرب الموارد). || خوار کر...
-
معس
لغتنامه دهخدا
معس . [ م َ ع َس س ] (ع اِ) جای طلب و ورزش . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). جای طلب . یقال : هو قریب المعس ؛ ای المطلب . (از اقرب الموارد).
-
معث
لغتنامه دهخدا
معث . [ م َ ] (ع مص ) مالیدن جمیع اجزای چیزی رادر دست . (از نشوءاللغه ص 142). و رجوع به معت شود.
-
جستوجو در متن
-
امعاص
لغتنامه دهخدا
امعاص . [ اَ ](ع اِ) ج ِ مَعص . (ناظم الاطباء). رجوع به معص شود.