کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
معروفة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
معروفة
لغتنامه دهخدا
معروفة. [ م َ ف َ ] (ع ص ) ارض معروفة؛ زمین خوشبو. (از منتهی الارب ) (از ذیل اقرب الموارد).
-
واژههای مشابه
-
معروفه
لغتنامه دهخدا
معروفه . [ م َ ف َ / ف ِ ] (از ع ،ص ) در تداول فارسی زبانان ، صفت است زنان بدکار را.
-
جستوجو در متن
-
طرفة
لغتنامه دهخدا
طرفة. [ طُ ف َ ] (اِخ ) نام زنی بوده است معروفه : از شمار تو کس طرفه بمهر است هنوزوز شمار دگران چون در تیم دودر است .لبیبی .
-
شرعب
لغتنامه دهخدا
شرعب . [ ش َ ع َ ] (اِخ ) از منازل معروفه ٔ اشعریان . (تاریخ قم ص 284).
-
سجستانی
لغتنامه دهخدا
سجستانی . [ س ِ ج ِ ] (ص نسبی ) منسوب به سجستان [ سیستان ] که یکی از بلاد معروفه است و مسقط رأس جمعی از علما و محدثین بوده . (الانساب سمعانی ).
-
صوفانة
لغتنامه دهخدا
صوفانة.[ ن َ ] (ع اِ) تره ای است زرد موی دار خرد. (منتهی الارب ). بقلة معروفة و هی زغباء قصیرة. (تاج العروس ).
-
مسلوق
لغتنامه دهخدا
مسلوق . [ م َ ] (اِخ ) نام جایی مربوط به روزی از ایام معروفه ٔ عرب . (سمعانی ): یوم مسلوق ؛ روزی است از روزهای عربان . (منتهی الارب ). نام یکی از ایام و جنگهای عرب . (از اقرب الموارد).
-
رسمو
لغتنامه دهخدا
رسمو. [ رَ ] (اِخ ) نام دیگر جزیره ٔ اقریطش است ، و نسبت بدان رسمی است . (یادداشت مؤلف ) : ولد بجزیرة رسموا معروفة بکرید الجزیرة الکبیرة التی وسط البحرالابیض . (سلک االدرر ج 1 ص 73). و رجوع به قاموس الاعلام ترکی شود.
-
اریتری
لغتنامه دهخدا
اریتری . [ اِ ] (اِخ ) قریه ای است در ولایت آیدین ، در قضای چشمه از سنجاق ازمیر در میان خلیج ((قلازومن )) مقابل جزیره ٔ ساقز. این قریه در ازمنه ٔ سالفه بنام ((اریتره )) از طرف اقریطشیان تأسیس شده و قصبه ٔ بزرگی بوده ((روفیله )) کاهنه ٔ معروفه از این...
-
جهبذ
لغتنامه دهخدا
جهبذ. [ ج ِ ب ِ ] (معرب ، ص ، اِ) نقاد دانا. (منتهی الارب ). ناقد شناسا به تمییز خوب از بد، و آن معرب کهبد فارسی است . (از اقرب الموارد). ج ، جَهابِذة. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد): انه [ ارسطاطالیس ] کان فیلسوف الروم و عالمها و جهبذها و نحریرها ...
-
دوله
لغتنامه دهخدا
دوله . [ ل َ / ل ِ ] (اِ) مکر و حیله . (ناظم الاطباء) (از آنندراج ) (از برهان ) (جهانگیری ). به معنی مکرو حیله با استشهاد به این شعر فرخی غلط است و از غلط خواندن همین بیت به اشتباه افتاده اند : ز بهر آنکه از چنگ تو فردا چون رها گرددکنون دایم همی خوان...
-
مشاحة
لغتنامه دهخدا
مشاحة. [ م ُ شاح ْ ح َ ] (ع مص ) (از «ش ح ح ») با کسی به چیزی بخیلی کردن و با علی متعدی شود. (از منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از تاج المصادر بیهقی ). || خصومت کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). خصومت کردن با کسی در ...
-
تکملة
لغتنامه دهخدا
تکملة. [ ت َ م ِ ل َ ] (ع مص ) تمام گردانیدن و نیکو کردن . (آنندراج ). کمل تکمیلاً و تکملة. رجوع به تکمیل شود. (ناظم الاطباء). || (اِ) آنکه چیزی را تمام گرداند. (از اقرب الموارد). تکمیل و تتمه . (ناظم الاطباء) : و بیشترین مردم بر این دستور مال و خراج...