کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مضایقت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مضایقت
لغتنامه دهخدا
مضایقت . [ م ُ ی َ / ی ِ ق َ ] (از ع ، اِمص ) تنگی و جور و تعدی . (ناظم الاطباء). دشواری و سختی . (ناظم الاطباء). دریغ و بخیلی و گرفتگی وگرفته گیری و عدم همراهی . (ناظم الاطباء). تنگ گرفتن . دریغ کردن . (یادداشت مؤلف ) : گفتند مضایقتی نیست . (کلیله ...
-
واژههای همآوا
-
مضایقة
لغتنامه دهخدا
مضایقة. [ م ُ ی َ ق َ ] (ع مص ) مضایقه . مضایقت . با کسی تنگ فراگرفتن . (زوزنی ). با کسی تنگ گرفتن کار. (تاج المصادر بیهقی ) (دهار). با هم دشواری کردن و تنگ گرفتن . (منتهی الارب ) (ازاقرب الموارد). تنگ فراگرفتن کار، و با لفظ داشتن مستعمل است . (آنندر...
-
جستوجو در متن
-
مضایقة
لغتنامه دهخدا
مضایقة. [ م ُ ی َ ق َ ] (ع مص ) مضایقه . مضایقت . با کسی تنگ فراگرفتن . (زوزنی ). با کسی تنگ گرفتن کار. (تاج المصادر بیهقی ) (دهار). با هم دشواری کردن و تنگ گرفتن . (منتهی الارب ) (ازاقرب الموارد). تنگ فراگرفتن کار، و با لفظ داشتن مستعمل است . (آنندر...
-
چراغ بازگرفتن
لغتنامه دهخدا
چراغ بازگرفتن . [ چ َ / چ ِ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) چراغ برداشتن . چراغ را از محلی بیرون بردن . روشن بودن چراغ را مانع شدن . از روشن کردن یا روشن بودن چراغ مضایقت ورزیدن : زمانه از شب تارم چراغ بازگرفت پس از وفات من آورد و بر مزارم سوخت .کلیم (از ارم...
-
تماجامیشی
لغتنامه دهخدا
تماجامیشی . [ ت َ ] (مغولی ، اِ) لغت مغولی است بمعنی مضایقه باشد. چنانکه درتاریخ وصاف در بیان جلوس ارغون خان مذکور است که چون ایلچی به خدمت هولاجو رسید در جواب گفت : با ارغون تماجامیشی یعنی مضایقت کجا می رود. و نیز در تاریخ غازانی ، در ولیعهد کردن چن...
-
مضایقه
لغتنامه دهخدا
مضایقه . [ م ُ ی َ / ی ِ ق َ / ق ِ ] (از ع ، اِمص ) مضایقة. مضایقت . خودداری و سخت گیری در دادن چیزی یا کردن کاری . تنگ گرفتن و سخت گیری کردن . دریغ کردن . خویشتن داری . دریغ داشتن . (یادداشت مؤلف ) : با دوستان مضایقه در عمر و مال نیست صدجان فدای یا...
-
آدم
لغتنامه دهخدا
آدم . [ دَ ] (اِ) در تداول امروزی مرادف مردم . آدمی . آدمیان . اِنْس .ناس . || خادم .ج ، آدمها. || (ص ) نیک تربیت شده . مؤدب .- امثال : آدم از کوچکی بزرگ میشود ؛ خضوع و فروتنی سبب بزرگی مردشود. آدم به آدم بسیار ماند ؛ آنکس نیست که گمان برده اید. آد...
-
مفر
لغتنامه دهخدا
مفر. [ م َ ف ِرر / م َ ف َرر ] (ع اِ) گریختن جای . (مهذب الاسماء). گریزجای . (تفلیسی ). جای گریز. (دهار) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). اسم ظرف است از فرار به معنی جای گریختن ، یعنی جایی که در آن گریخته نشیند و از آفت امن یابد. (غیاث ). گر...
-
ضیاءالدین
لغتنامه دهخدا
ضیاءالدین . [ ءُ دد ] (اِخ ) محمود الکابلی (حکیم )... عوفی گوید: از احداث شعرا و افاضل ائمه در غزنین بنزدیک داعی اختلاط داشتی و بمجاورت او استیناسی حاصل آمدی و این قطعه وچند رباعی بخط خود یادگار نبشته است . قطعه اینست :ایا در عالم عزّ و جلال و قدرت ا...
-
واجب کردن
لغتنامه دهخدا
واجب کردن . [ ج ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) لازم بودن . ضرورت داشتن . لازم آمدن . واجب آمدن : مفسران گویند در تفسیر این آیه ، «اَوَلمّا اصابتکم مصیبة قد اصبتم مثلیها» (قرآن 165/3). میگوید هر مصیبت که رسید شما را از احد، ایشان را از بدر دو چندان رسید پس اکن...
-
دریغ داشتن
لغتنامه دهخدا
دریغ داشتن . [ دِ / دَ ت َ ] (مص مرکب ) بازداشتن و منع کردن و رد کردن و ابا کردن و امتناع نمودن و امساک کردن و نگاه داشتن . (ناظم الاطباء). مضایقه نمودن . (آنندراج ). مضایقه کردن . مضایقه داشتن . مضایقت کردن : گر ایدون که از من نداری دریغیکی باره با ...
-
چنو
لغتنامه دهخدا
چنو. [ چ ُ ] (ادات ) مخفف چون او (ادات تشبیه + ضمیر). همانند همچون او. بمانند او. بمعنی همچو او باشد. (جهانگیری ). مخفف چون او باشد. (برهان ) (آنندراج ) (انجمن آرا) (شرفنامه ٔ منیری ). مثل او. مانند او : با فراخی است ولیکن بستم تنگ زیدآنچنان شد که چن...
-
صدقة
لغتنامه دهخدا
صدقة. [ ص َ دَ ق َ ] (اِخ ) ابن منصور ملقب به سیف الدولة. وی فرزند منصوربن دبیس مکنی به ابوکامل و ملقب به بهاءالدولة است . به سال 479 هَ . ق . پس از مرگ پدر ایالت حله یافت و مدت ده سال حکومت آن ناحیت داشت چون اعراب خفاجه ولایت او غارت کردند و از آنجا...