کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مشکبار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مشکبار
لغتنامه دهخدا
مشکبار. [ م ُ / م ِ ] (نف مرکب ) هر چیزی که مشک از آن می بارد و پراکنده میگردد. (ناظم الاطباء). مشک افشان . خوشبوی ساز. عطرافشان : جعدشان در مجلس اومشکبارزلفشان در پیش او عنبرفشان . فرخی .کنار تو از روی معشوق ، خوش دو دست تو از زلف بت ، مشکبار. فرخی ...
-
جستوجو در متن
-
سبزفام
لغتنامه دهخدا
سبزفام . [ س َ ] (ص مرکب ) سبزرنگ : این برنگ سبز کرده پایها را سبزفام وآن بمشک ناب کرده چنگها را مشکبار.منوچهری .
-
بشپولیدن
لغتنامه دهخدا
بشپولیدن . [ ب ِ دَ ] (مص ) پراکنده کردن و پریشان کردن . (ناظم الاطباء) : آن گیسوی مشکبار خوش بشپول وان چرخ گهرفشان چودریا کن .شرف شفروه (از جهانگیری و انجمن آرا).
-
نور
لغتنامه دهخدا
نور. (اِخ ) بدرالدین یزدی ، متخلص به نور.این ابیات را مؤلف روز روشن از او نقل کرده است :گه تاب کمند مشکبار تو کشم گه غصه ٔ چشم پرخمار تو کشم بر دل ز نهال وصل یک شاخ نماندآخر به کدام برگ بار تو کشم ؟رجوع به تذکره ٔ روز روشن ص 101 شود.
-
ناگهی
لغتنامه دهخدا
ناگهی . [ گ َ ] (ق مرکب ) ناگاه . ناگهان . ناگه . دفعةً : برآمد ز من ناله ای ناگهی کز اندیشه پر گشتم از خود تهی . نظامی .ناگهی بادی برآمد مشکبار از پیش و از پس برقع صورت ز پیش روی جانان برگرفت . عطار.ناگهی باد صبا آید واین رونق و آب که تو می بینی از ...
-
کوچه باغ
لغتنامه دهخدا
کوچه باغ . [ چ َ / چ ِ ] (اِ مرکب ) کوچه ای که راهی در باغ داشته باشد. (آنندراج ). کوچه ای که راهی به باغ داشته باشد یااز کنار باغ گذرد. (فرهنگ فارسی معین ) : در بهاران دل به سیر کوی یارم می کشدکوچه باغ عاشقان چاک گریبان کسی است . میرزا رضی دانش (از ...
-
عنبرفشان
لغتنامه دهخدا
عنبرفشان . [ عَم ْ ب َ ف َ / ف ِ ] (نف مرکب ) عنبرفشاننده . آنچه عنبر بپاشد و خوشبوی چون عنبر باشد : جعدشان در مجلس او مشکبارزلفشان در پیش اوعنبرفشان . فرخی .از شراره ٔ آه مشتاقان دل آتش عنبرفشان برکرد صبح .خاقانی .شه از زلف مشکین آن دلکشان کمندی برآ...
-
منصف قاجار
لغتنامه دهخدا
منصف قاجار. [ م ُ ص ِ ف ِ ] (اِخ ) محمد زمان خان ، پسر فضلعلی خان قاجار قوانلو از شاعران قرن سیزدهم (متوفی به سال 1264 هَ . ق .) و مایل به عزلت و انزوا و در تهذیب اخلاق و تکمیل نفس کوشا بود. از اوست :جراحت دل ما را مباد بهبودی در آرزوی سر زلف مشکبار ...
-
لعلگون
لغتنامه دهخدا
لعلگون . [ ل َ ] (ص مرکب ) مانند لعل . به رنگ لعل . لعل رنگ . لعل فام : آن بناگوش لعلگون گویی برنهاده ست آلغونه به سیم . شهید.بدان گونه رفتم ز گلزریون که شد لعلگون آب جیحون ز خون . فردوسی .می لعلگون را به جام بلوربخوردند تا در سر افتاد شور. فردوسی .ت...
-
حمیدی اختیاری
لغتنامه دهخدا
حمیدی اختیاری . [ ح َ ی ِ اِ ] (اِخ ) از شاعران است . او را در تذکره ها مدح کرده و بعضی از اشعارش را آورده اند. این اشعار بدو منسوب است :بگشاده ای بجور من بیقرار دست بربسته ای به بند غمم استوار دست از غایت لطیفی و از نازکی ترادارم عجب که رنجه ندارد س...
-
نامه بر
لغتنامه دهخدا
نامه بر. [ م َ / م ِ ب َ ] (نف مرکب ) آنکه مکتوب می برد. پیک . قاصد. (ناظم الاطباء) : دیر شد تا نامه ای از تو نیامد سوی ماگرچه چندین قاصدان نامه بر بازآمدند. کمال الدین اسماعیل .ای پیک نامه بر که خبر می بری به دوست یا لیت اگر بجای تو من بودمی رسول . ...
-
عودسوز
لغتنامه دهخدا
عودسوز.(نف مرکب ) عودسوزنده . کسی که عود میسوزاند. آنکه عود بر آتش مینهد تا بسوزد و بوی خوش دهد : نشستند خوبان بربطنوازیکی عودسوز و یکی عودساز. فردوسی .صندل و عود هر سویی برپای باد ازو عودسوز و صندل سای . نظامی .در طبق مجمر مجلس فروزعود شکرساز و شکر ...
-
در یتیم
لغتنامه دهخدا
در یتیم . [ دُرْ رِ ی َ ] (اِ مرکب ) کنایه از مروارید بزرگ است که یک دانه تنها در صدف باشد. (برهان ). مروارید بزرگ و آبدار که در صدف همین یک دانه تنها پیدا شده باشد. (غیاث ) (آنندراج ). مروارید بی همتا. مروارید بی بها. مروارید فرید. مروارید بی نظیر. ...
-
شرف
لغتنامه دهخدا
شرف . [ ش َ رَ ] (اِخ ) قزوینی . اسمش میرزا شرف جهان و فضایل و کمالات و درجاتش مستغنی از توصیف و خود از سادات حسینی و خلف الصدق قاضی جهان نواده ٔ سیف الصدق بوده که در زمان سلطان اولجایتو محترم بوده و خود در خدمت نواب شاه طهماسب صفوی کمال اعتبار داشت ...