کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مستبطن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مستبطن
لغتنامه دهخدا
مستبطن . [ م ُ ت َ طِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از مصدر استبطان . || آنکه محرم راز کسی شود. (منتهی الارب ). || در نهان دارنده . (منتهی الارب ). داخل بطن چیزی شونده . چون رگها در داخل گوشت . (اقرب الموارد). || باطن چیزی را شناسنده . (اقرب الموارد). || هر چیز...
-
جستوجو در متن
-
واهن
لغتنامه دهخدا
واهن . [ هَِ ] (ع ص ) سست . (مهذب الاسماء) (از منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء). واهی . (مهذب الاسماء): رجل واهن ؛ ضعیف لابطش عنده . (اقرب الموارد). ج ، وهن . سست در عمل و در کار. (ناظم الاطباء). || (اِ) عرق مستبطن حبل العاتق الی الکتف و...
-
نائط
لغتنامه دهخدا
نائط. [ ءِ ] (ع ص ) نعت است از نوط. (اقرب الموارد). || (اِ) رگی است در پشت مازه . آن رگ که دل بدو آویخته بود از وتین .رگ پشت که زیر دو تندی پشت باشد. (منتهی الارب ) (آنندراج ). والنائط، عرق مستبطن الصلب تحت المتن او ممتد فی الصلب یعالج المصفور بقطعه ...
-
ذات الجنب
لغتنامه دهخدا
ذات الجنب . [ تُل ْ جَم ْ ] (ع اِ مرکب ) درد پهلو. (مهذب الاسماء). برسام . جُناب . نوعی بیماری پهلو. درد و آماس پهلو. ورم حارّ مولم در نواحی صدر. وَرم ِ حجاب مستبطن . دردی است به دنده ها با سرفه و تب . سینه پهلو. ورم حارّ مولم که در نواحی سینه پیدا ش...
-
نیاط
لغتنامه دهخدا
نیاط. (ع اِ) دل . (منتهی الارب )(آنندراج ) (ناظم الاطباء). نیط. (از بحر الجواهر). فؤاد. (از بحر الجواهر) (اقرب الموارد) (از متن اللغة). || آنچه بدان چیزی آویزند. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). معلق هر چیزی . (از اقرب الموارد) (از متن اللغة). گوین...
-
بلغم
لغتنامه دهخدا
بلغم . [ ب َ غ َ ] (ع اِ) در اصطلاح طب قدیم ، خلطی از اخلاط چهارگانه ٔ بدن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و باشد که جگر بس گرم نباشد و اندر پزانیدن صفو کیلوس که آنرا هضم دوم گویند تقصیری افتد و چیزی بماند که به خامی گراید،آن بلغم باشد. (ذخیره ٔ ...
-
حجاب
لغتنامه دهخدا
حجاب . [ ح ِ ] (ع مص ) در پرده کردن . حجب . || بازداشتن از درآمدن . (منتهی الارب ). بازداشتن . (دهار) (زوزنی ). || روگیری . عفاف . حیا. شرم کردن : مرا بعرض تمنا حجاب نگذاردو گر خموش شوم اضطراب نگذارد. شجاعی کاشی .اگر حجاب کنی از خدا فرشته شوی چنین که...