کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مرتب شد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
پیک مرتب
لغتنامه دهخدا
پیک مرتب . [ پ َ / پ ِ ک ِ م ُ رَت ْ ت َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) برید مرتب . پیک با راتبه ٔدائم نه موقت . || قاصدی چند بر منازل متوقف ساخته تا فریها نامه ای را به سرعت یکی به دیگری رساند تا در کوتاهترین زمان به مقصد رسد : ورم ضعیفی و بی بدیم نبودی ...
-
جستوجو در متن
-
خوار شدن
لغتنامه دهخدا
خوار شدن . [ خوا / خا ش ُ دَ ] (مص مرکب ) بدبخت شدن . (یادداشت بخط مؤلف ). || ذلیل و بی ارج و ناچیز شدن : بی اندازه زیشان گرفتار شدسترگی و نابخردی خوار شد. فردوسی .هنر خوار شد جادویی ارجمندنهان راستی آشکارا گزند. فردوسی .گشادن در گنج را گاه دیددرم خ...
-
گوستاو دوم
لغتنامه دهخدا
گوستاودوم . [ تا وِ دُوْ وُ ] (اِخ ) آدولف کبیر (1594 - 1632 م .). در استکهلم متولد شد. از سال 1611 تا1632 پادشاه سوئد بود. وی باآنکه نبوغ عجیبی داشت جاه طلب بود. ارتش سوئد را منظم و مرتب کرد و با اتحادبا ریشلیو برای نگاهداری پرتستانهای آلمان در جنگ ...
-
خاشع
لغتنامه دهخدا
خاشع. [ ش ِ ] (اِخ ) یکی از شعرای فارسی زبان هند است که اصلش ایرانی ولی در کشمیر زندگی کرده است در تاریخ 1092 هَ . ق . دیوانش مرتب شد و این بیت از اوست :جلوه ٔ سرو تو دیدیم و زمین گیر شدیم آن قدر محو تو گشتیم که تصویر شدیم .(قاموس الاعلام ترکی ج 3).
-
احمدپاشا
لغتنامه دهخدا
احمدپاشا. [ اَ م َ ] (اِخ ) (پاپوچجی ...) او در دوره ٔ سلطان محمودخان دوم کاپیتان دریا بود و سمت وزارت داشت و اصلاً از مردم ریزه ٔ طربزون است و در اول در مولد خود کفشدوز بود و در اسلامبول مدتی همین صنعت میورزیدو سپس در ترسانه در خدمت باش چاووشی بدو م...
-
پردخته
لغتنامه دهخدا
پردخته . [ پ َ دَ ت َ / ت ِ ] (ن مف ) پرداخته . اداشده . تأدیه شده . || پرداخته . تهی . خالی . مخلی . صافی : نه ازدل بر او خواندند آفرین که پردخته از تو مبادا زمین . فردوسی .پیاده شدند آن سران سپاه که از سنگ پردخته مانند چاه . فردوسی .چو گرگین به در...
-
حقی
لغتنامه دهخدا
حقی . [ ح َق ْ قی ] (اِخ ) عبدالحق . یکی از علما و شعرای مشهور هندوستان است . تألیف ها و دیوانی مرتب دارد، مانند شروح مشکوة، سفرالسعاده ، اخبارالاخیار و غیره . وی به سال 958 هَ . ق . تولد یافت . و در زمان شاه جهان به سال 1052 هَ . ق . در 94 سالگی در...
-
شیفتق
لغتنامه دهخدا
شیفتق . [ ت َ ] (معرب ، اِ) گِل . گلی که اکنون بنایان «شفته » گویند. (یادداشت مؤلف ) : مبلغ پنجاه هزار درم استرداد کرده بر خرج عمارت فرهیزها و گل شیفتق صرف نمودند. (از ترجمه ٔ محاسن اصفهان ص 17). شکافی پیدا شد و از جی یافتند بسان گوری مرتب و معقود ا...
-
اسد
لغتنامه دهخدا
اسد. [ اَ س َ ] (اِخ ) (میرزا اسداﷲخان ). یکی از شعرای هندوستان . پدر او از مردم سمرقند بود و وی در اگره تولد یافته و در دهلی میزیسته است و مورد توجه بهادرشاه شد و «نواب » لقب یافت . اشعار وی بزبان فارسی و اردو است . کتابی هم در انشا دارد و در مدایح ...
-
ثاقب
لغتنامه دهخدا
ثاقب . [ ق ِ ] (اِخ ) (شیخ مصطفی ) از مشایخ طریقه ٔ مولویه و یکی از شعراست . او در کوتاهیه میزیست و اصل وی از ازمیر است و از برآوردگان مصطفی پاشا کوپریلی زاده است سپس به أدرنه شد و به طریقه ٔ مولویه درآمد و بعد از آن به قونیه رفت و پس از دیری خدمت پ...
-
حامدافندی
لغتنامه دهخدا
حامدافندی . [ م ِ اَ ف َ ] (اِخ ) نظیف زاده احمد. یکی از متأخرین شعرای عثمانی . وی مدت مدیدی سمت دبیری و منشی گری و پاره ای از مناصب دیوانی داشت و سپس به شیخ مولویخانه ٔ غلطه غائب افندی انتساب پیدا کرد و داخل طریقت شد و ترک خدمت دولت گفت ، در ساحلخا...
-
راست شدن
لغتنامه دهخدا
راست شدن . [ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) از کجی برآمدن . مقابل کج شدن و خم شدن . مستقیم قرار گرفتن . به استقامت گراییدن . افراخته شدن . از انحنا بیرون رفتن : هرچند همی مالد خمش نشود راست هرچند همی شورد تویش نشود کم . عنصری .راست شو چون تیرو واره از کمان کز ک...
-
پرداخته
لغتنامه دهخدا
پرداخته . [ پ َ ت َ / ت ِ ] (ن مف ) نعت مفعولی از پرداختن . اداشده . تأدیه شده . || پردخته ، تمام شده . به انجام رسیده . تمام سپری کرده شده . (اوبهی ): ساخته و پرداخته ، ساخته و تمام شده . بساخته و به اتمام و به انجام رسیده . حاضر. آماده . مهیا. ترت...
-
تخت طاوسی
لغتنامه دهخدا
تخت طاوسی . [ ت َ ت ِ وو ] (اِخ ) نام تختی که به امر صاحبقران ثانی شهاب الدین محمد شاه جهان پادشاه غازی انار اﷲبرهانه مرتب شد و صورت طاوس مرصع به جواهر بر آن تعبیه بوده و بتاریخ هفتم ماه سال 1151 هَ . ق . شاه شاهان نادرشاه که از ایران به غصب هند آمده...