کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مخنثی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مخنثی
لغتنامه دهخدا
مخنثی . [ م ُ خ َن ْ ن َ ] (حامص ) مأخوذ از تازی ، مأبونی . نامردی . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ).
-
جستوجو در متن
-
حیزی
لغتنامه دهخدا
حیزی . (حامص ) حالت حیز. نامردی و مخنثی . (برهان قاطع). نامردی . مخنثی . هیزی . (ناظم الاطباء).
-
عفرزان
لغتنامه دهخدا
عفرزان . [ ع َ ف َرْ رَ ] (اِخ ) نام مخنثی است در بصره . (از منتهی الارب ).
-
زوباغ
لغتنامه دهخدا
زوباغ . (اِخ ) نام حیزیست که بنای مخنثی نهاد. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 242). نام کسی است که حیزی و مخنثی را او بنا نهاد و ازو زاییده شد. (برهان ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). حیزی که بنای مخنثی نهاد. (فرهنگ رشیدی ) : زوباغ وقف کرده بر آن مرزت کیر خر ...
-
کون پارگی
لغتنامه دهخدا
کون پارگی . [ رَ / رِ ] (حامص مرکب ) کون دادن . (از آنندراج ). مخنثی . (ناظم الاطباء). امردی . مخنثی . (فرهنگ فارسی معین ) : زخمی که بر آن جفته ٔ سیم اندام است شق القمر معجز کون پارگی است . علی قلی بیک ترکمان (از آنندراج ).|| فضیحت . رسوایی . (از ناظ...
-
دلال
لغتنامه دهخدا
دلال . [ دَ ] (اِخ ) نام مخنثی مشهور. (منتهی الارب ). رجوع به الاغانی ج 4 ص 59و عیون الاخبار ج 4 ص 5 و عقدالفرید ج 7 ص 29 و 31 شود.
-
جامه درکشیدن
لغتنامه دهخدا
جامه درکشیدن . [ م َ / م ِ دَ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) لباس از تن کسی بیرون آوردن . جامه درآوردن : روزی جامه از مخنثی درکشیدم گفت خواجه حال ما هنوز پیدا نیامده است تو جامه از من درمکش که کارها در ثانی الحال خدا داند که چه شود. (تذکرةالاولیاء).
-
دولی
لغتنامه دهخدا
دولی . (حامص ) (از: دول + یای مصدری ) حیله بازی و بی شرمی و بدسرشتی . حیزی . هیزی . مخنثی . بغایی . (یادداشت مؤلف ). دغابازی . (شرفنامه ٔ منیری ). مکر و فریب . (آنندراج ). فریب و مکر و حیله . (ناظم الاطباء) : همان که بودی از این پیش شادگونه ٔ من کنو...
-
اخنث
لغتنامه دهخدا
اخنث . [ اَ ن َ ] (ع ن تف ) نعت تفضیلی از خَنَث . مخنث تر.- امثال : اَخنث من دَلال ؛ و دلال مخنثی معروف است از مردم مدینه معاصر آل مروان . اخنث من طُوَیس . اخنث من مُصَفِّرِ اِستِه . اَخنث ُ من هیت .رجوع به مجمعالامثال میدانی شود.
-
انخناث
لغتنامه دهخدا
انخناث . [ اِ خ ِ ] (ع مص ) دوتاه شدن و شکسته شدن . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).شکسته شدن یا دوتا شدن . (تاج المصادر بیهقی ). شکسته شدن . دوتا شدن . (مصادر زوزنی ). || نرم و فروهشته گردیدن . (ناظم الاطباء). نرم و خرد شدن . (از اقرب ال...
-
دف زن
لغتنامه دهخدا
دف زن . [ دَ زَ ] (نف مرکب ) دف زننده . دف کوبنده . نوازنده ٔ دف . آنکه از دف طبق اصول آوا برآورد. دفاف . صناج . (دهار) : یا رب ستدی ملک ز دست چو منی دادی به مخنثی نه مردی نه زنی از گردش روزگارمعلومم شدپیش تو چه دف زنی چه شمشیرزنی . (منسوب به لطفعلی ...
-
مفعولی
لغتنامه دهخدا
مفعولی . [ م َ ] (حامص ) کرده شدگی . (ناظم الاطباء). مفعول بودن . حالت و چگونگی مفعول . انجام شدگی : تواند فاعل مجبور نادان که مفعولی کند دانا مخیر.ناصرخسرو (دیوان چ تقوی ص 183).مفعولی مفعول بدان فعل است که فاعل بدو رسد. (جامع الحکمتین ص 188).- حالت ...
-
بابارضی الدین
لغتنامه دهخدا
بابارضی الدین . [رَ ضی یُدْ دی ] (اِخ ) حاکم دیاربکر بود در عهد ابقاخان ، اشعار خوب دارد به وقتی که او را از دیاربکر معزول کردند و بامیر جلال الدین سراسی (؟) ختنی دادند، این دو بیت به خواجه شمس الدین صاحب دیوان نوشت . بیت :شاها ستدی کشورت از همچو منی...
-
تخنث
لغتنامه دهخدا
تخنث . [ ت َ خ َن ْ ن ُ ] (ع مص ) بدو درآمدن . (تاج المصادر بیهقی ). دوتاه و شکسته شدن و دوتاه و خمیده گردیدن . (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء). نرم و دوتا و شکسته شدن مرد. (از المنجد) (از اقرب الموارد). انخناث . یقال : فیه تخنث و انخناث ...