تخنث . [ ت َ خ َن ْ ن ُ ] (ع مص ) بدو درآمدن . (تاج المصادر بیهقی ). دوتاه و شکسته شدن و دوتاه و خمیده گردیدن . (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء). نرم و دوتا و شکسته شدن مرد. (از المنجد) (از اقرب الموارد). انخناث . یقال : فیه تخنث و انخناث .(اقرب الموارد). || افتادن از ضعف . (از ذیل اقرب الموارد). || دوتا و خم شدن چیزی .(از اقرب الموارد). || نرمی کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). || سخن نرم مانند زنان گفتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). به نرمی و سستی و شکستگی سخن گفتن . (اقرب الموارد). || دهانه ٔ مشک به بیرون خم کرده آب خوردن از آن . (از اقرب الموارد). || بصورت مردان ولی به احوال زنان بودن . (المنجد). مأبونی و مخنثی .یقال : فیه انخناث و تخنث و خناثة. (ناظم الاطباء).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.