کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مث روغن به زمین رفت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
دهن
لغتنامه دهخدا
دهن . [ دَ ] (ع مص ) نفاق کردن . || چرب کردن سر را به روغن و تر نمودن آن را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). چرب کردن به روغن . (از تاج المصادر بیهقی ) (از المصادر زوزنی ). || زدن کسی را به عصا. (منتهی الارب ) (آنندراج )(ناظم الاطباء). به ع...
-
دبة
لغتنامه دهخدا
دبة. [ دَب ْ ب َ ] (ع اِ)کدو. (از منتهی الارب ). || خنور روغن . (ازمنتهی الارب ). ظرف روغن . آوند روغن . روغن دان . || ظرف باروت . جای باروت رجوع به دبه شود. || آوندی است تخم را. || آوندی است از آبگینه بشکل مرغابی . || تل ریگ . || ریگ توده ٔ سرخ . ||...
-
عروق
لغتنامه دهخدا
عروق . [ ع ُ ] (ع مص ) در زمین رفتن . (تاج المصادر) (از ناظم الاطباء): عرق فی الارض ؛ در زمین رفت . (از اقرب الموارد). عَرق . رجوع به عَرْق شود.
-
میع
لغتنامه دهخدا
میع. [ م َ ] (ع مص ) روان شدن چیزی بر روی زمین و به آرامی پهن گردیدن . (ناظم الاطباء). روان و تنک گردیدن چیزی بر زمین چون روغن و مسکه و جز آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). لوئه رفتن . || رفتن چیزی ریخته چون آب و روغن و جز آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ...
-
دند
لغتنامه دهخدا
دند. [ دَ ] (هندی ، اِ) به هندی ساقه ٔ هر چیز است . || شناوری را گویند که پهلوانان در زورخانه روند و آن چنان است که کف دستهای خود را بر زمین گذارند و پایها را پهن کنند و سر و سینه به زمین نزدیک کنند و رفت و آمد نمایند. (لغت محلی شوشتر).
-
نؤوج
لغتنامه دهخدا
نؤوج . [ ن ُ ئو ] (ع مص ) نؤج . رفتن در زمین . (ناظم الاطباء). نَاءَج َ فی الارض نُؤجاً؛ رفت . (منتهی الارب ). و رجوع به نأج شود.
-
کچری
لغتنامه دهخدا
کچری . [ ک ِ ] (هندی ، اِ) طعامی است مرکب از برنج و ماش و روغن و بیشتر در هندوستان پزند. (برهان ). خورشی که هندیان از برنج و ماش و روغن کنند و این لغت نیز هندی است و اصلش کچری به کاف مخلوط با هاست . (از آنندراج ).- کچری ماش ؛ خوراکی است و طرز تهیه ٔ...
-
قورمه پلو
لغتنامه دهخدا
قورمه پلو. [ قُرْ م َ / م ِ پ ُ ل ُ ] (اِ مرکب ) نوعی پلو و طرز تهیه ٔ آن بدین گونه است که چلو را پخته و ادویه زده ، روغن بر رویش نمیدهند و همان قدر که باید به رویش داد در قورمه می ریزند و آب قورمه را به رویش می ریزند. طریق قورمه این است : بقدری که ب...
-
طهس
لغتنامه دهخدا
طهس . [ طَ ] (ع مص ) درآمدن در زمین به استواری یا سستی . یقال : طهس فی الارض . ماادری این طهس ؛ نمی دانم به کجا رفت . و کذا ماادری این طهس به ، مجهولاً. (منتهی الارب ) (آنندراج ).
-
دهان
لغتنامه دهخدا
دهان . [ دِ ] (ع اِ) ج ِ دُهن . (منتهی الارب )(ناظم الاطباء). ج ِ دهن به معنی روغن و باران ضعیف که روی زمین را تر کند. (از آنندراج ). || ج ِ دهنة، به معنی پاره ای از روغن . (آنندراج ). || پوست سرخ . (از کشاف اصطلاحات الفنون ). چرم سرخ .(منتهی الارب )...
-
هرز رفتن
لغتنامه دهخدا
هرز رفتن . [ هََ رَ ت َ ] (مص مرکب ) هدر رفتن . تلف شدن . مقابل هرز دادن . (یادداشت به خط مؤلف ). در اراک اگر آب زمین زراعتی بر اثر خراب شدن سد و بند به خارج جریان یابد گویند آب هرز رفت . (از حاشیه ٔ برهان چ معین ).
-
پیش باز رفتن
لغتنامه دهخدا
پیش باز رفتن . [ رَ ت َ ] (مص مرکب ) به استقبال شدن . استقبال کردن . استقبال کردن مسافری که درآید: تلقی ؛ اقبال . (از منتهی الارب ) : پیشباز حادثه ٔ این سال باید رفت که جفت واری زمین بخرند وپس از آن به دویست درم بفروشند. (تاریخ بیهقی ص 622 چ ادیب ). ...
-
کدیون
لغتنامه دهخدا
کدیون . [ ک ِدْ ی َ ] (ع اِ) خاک ریزه و سرگین پاره و جز آن که بر آن دردی روغن زیت انداخته زره و مانند آن را جلا دهند به وی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). ریزه ٔ خاک که بر آن دردی زیت اندازند و زره ها را به آن جلا دهندو گفته اند ریزه ٔ...
-
کنجیده
لغتنامه دهخدا
کنجیده . [ ک ُ دَ / دِ ] (اِ) کنجاره است که ثفل روغن کشیده باشد عموماً و ثفل کنجد را گویند خصوصاً. (برهان ) (آنندراج ) (فرهنگ فارسی معین ). کنجاره ٔ کنجد. (جهانگیری ) (از فرهنگ رشیدی ). کنجده و نخاله و ثفل هر تخمی که روغن آن را گرفته باشند مانندتخم ک...
-
دبة
لغتنامه دهخدا
دبة. [ دَب ْ ب َ ] (ع اِ)کدو. || خنور روغن . (منتهی الارب ). رجوع به دبه مأخوذ از تازی در ماده ٔ بعد شود. || آوندیست تخم را. || تل ریگ . || ریگ توده ٔ سرخ . || ریگ مستوی . || زمین هموار. || یکبار نرم گام زدن . (اسم است مرة را از دَبیب ). ج ، دِباب ....