کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
متکی یا موکول بیکدیگر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
آژند
لغتنامه دهخدا
آژند. [ ژَ ] (اِ) گل یا شفته ٔ دیگر که میان دو خشت گسترند پیوستن بیکدیگر را. ملاط. اَژند. || گل و لای که در ته آبی نشیند. || گِلابه .
-
بندکشی
لغتنامه دهخدا
بندکشی . [ ب َ ک َ / ک ِ ] (حامص مرکب ) پر کردن درزهای آجرها و سنگهای نمای ابنیه با سیمان یا ساروج . (فرهنگ فارسی معین ). عمل بند کشیدن . عمل فروکردن گچ میان دو آجر و پیوستن آن دو بیکدیگر.
-
بالام
لغتنامه دهخدا
بالام . (ترکی ، اِ مرکب ) (از ترکی بالا بمعنی فرزند و میم علامت تملک یا ضمیر متصل مفعولی ترکی ) کلمه ٔ عطوفتی است که کوچکتران و زیردستان را بدان آواز دهند. (یادداشت مؤلف ). || تکیه کلامی زنان را در خطاب بیکدیگر. || بمزاح ، قزوینی چه قزوینیان بتقلید ...
-
بند زدن
لغتنامه دهخدا
بند زدن . [ ب َ زَ دَ ] (مص مرکب ) متصل کردن قطعات ظرفهای شکسته . آوند شکسته را با پاره های آهن یا روی پیوند کردن . وصل کردن تکه های جداشده ٔ کاسه و بشقاب . (فرهنگ فارسی معین ). دو پاره ٔ شکسته ٔ سفال یا ظرف چوبین یا چینی را با آهن باریک بیکدیگر پیوس...
-
اشتر
لغتنامه دهخدا
اشتر. [ اُ ت ُ ] (اِخ ) بر مجره چند ستاره بود پس از نسر طائر بر صورت شتری و کف الخضیب بر کوهان آن بود. بعد از ردف یا ذنب الدجاجة، بر مجره چند ستاره در روشنی بیکدیگر نزدیک برمی آیند بر صورت شتری و عوام آنرا اشتر خوانند. از آن ستارگان یکی که در پیش می ...
-
چسپ
لغتنامه دهخدا
چسپ . [ چ َ ] (اِ) هرماده ٔ چسبنده ای که بوسیله ٔ آن دو چیز را بیکدیگر چسبانند. لعاب لزجی که چسباندن چیزها را بکار آید. ماده ای از نوع سریش و امثال آن که بدان کاغذ و چیزهای دیگر را بچسبانند. رجوع به چسب شود. || (ص ) چسپیده . متصل . چنانکه در تداول عا...
-
چقه
لغتنامه دهخدا
چقه . [ چ ِق ْ ق َ ] (اِ) در تداول مردم شوشتر نام بازیی است کودکانه که پاره ای سفال را بر پشت یا کف دست نهند به هوا اندازند وبگیرند. (لغت محلی شوشتر- خطی ). || (اِ صوت ) در اصطلاح اهالی شوشتر صدا و آوایی که از خوردن دو چیز بیکدیگر برآید. (لغت محلی شو...
-
تقارض
لغتنامه دهخدا
تقارض . [ ت َ رُ ] (ع مص ) وام دادن یکدیگررا. (دهار). || یکدیگر را تقریض کردن . (صراح ). همدیگر را شعر خواندن . (منتهی الارب ) (آنندراج )(ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به تقریض شود. || بیکدیگر به دنبال چشم نگریستن . (منتهی الارب ) (آنندراج ...
-
گاموسپال
لغتنامه دهخدا
گاموسپال . [ م ُ س ِ ] (فرانسوی ، ص ) کاسه ٔ بعضی از گلها مانند کاسبرگهای شب بو آزاد است و در این صورت آنها را جدا کاسبرگ یا دیالی سپال مینامند ولی در بعضی موارد کاسبرگها بیکدیگر پوسته و قطعه ٔ واحدی تشکیل میدهند و آنها را گاموسپال یا پیوسته کاسبرگ م...
-
علاوة
لغتنامه دهخدا
علاوة.[ ع ِ وَ ] (ع اِ) سرباری . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || تارک . قسمت بالای سر یا گردن . (منتهی الارب ). أعلی الرأس أو العنق . (اقرب الموارد). || سر آدمی مادام که بر گردن باشد. (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || هر چیز که بر بالای بار ش...
-
دالبر
لغتنامه دهخدا
دالبر. [ ب ُ ] (ن مف مرکب ، اِ مرکب ) بریده چون دال . بریده شده بشکل دال . مقطوع بشکل حرف دال . چیزی که آنرا بشکل حرف دال بریده و قطع کرده باشند. (ناظم الاطباء). || کنگره و انحنا که بر کناره ٔپارچه دهند بشکل دالهای متصل بیکدیگر. || پارچه که جانبی از ...
-
اناطة
لغتنامه دهخدا
اناطة. [اِ طَ ] (ع مص ) اناطه اناطةً؛ آویخت آنرا. (ناظم الاطباء). آویختن . معلق کردن . (فرهنگ فارسی معین ). تعلیق . (از اقرب الموارد). || اناط البعیر؛ به آماس نوطه گرفتار شد آن شتر. (ناظم الاطباء). نوطه . رسیده شدن شتر. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ...
-
رتق
لغتنامه دهخدا
رتق . [ رَ ] (ع مص ) بستن . ضد فتق . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). بستن . (ترجمان القرآن ترتیب عادل ) (از اقرب الموارد) (دهار) (مصادراللغة زوزنی ) (غیاث اللغات ) (از منتخب اللغات ). ببستن . (مصادراللغة زوزنی ). بر هم بستن . بدوختن بر یکدی...
-
چپسیدن
لغتنامه دهخدا
چپسیدن . [ چ َ دَ ] (مص ) بر وزن و معنی چسبیدن است ، اعم از آنکه چیزی را به چیزی بچسبانند، یا کسی خود را به کسی وابندد. (برهان ). مقلوب چسپیدن است . (آنندراج ). و آنرا چفسیدن نیز گفته اند، چه «با» و «فا» بیکدیگر بدل شود. (آنندراج ). چسپیدن و چفسیدن و...
-
چل تکه
لغتنامه دهخدا
چل تکه . [ چ ِ ت ِک ْ ک ِ / ک َ ] (ص ، اِ مرکب ) پارچه ای که از کناره های ماهوت بریده دوزند. پارچه ای که از مجموع تکه پاره های مربعشکل ماهوت یا پارچه ٔ دیگر دوخته شود. پارچه ای که از ده ها تکه ماهوت چارگوش که بیکدیگر دوخته اند، فراهم آمده است .- لحاف...