کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مانوس شدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
رام گرفتن
لغتنامه دهخدا
رام گرفتن . [ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) مأنوس کردن . نرم کردن . اهلی کردن . || مأنوس شدن . خویگر شدن .- با کسی رام گرفتن ؛ با کسی مأنوس شدن . (ناظم الاطباء).
-
اخت
لغتنامه دهخدا
اخت . [ اُ ] (ع اِ) خواهر. همشیره . || مانند. مثل . قرین : دال اخت الذال . ج ، اخوات . (مهذب الاسماء). || اخت شدن با کسی ؛ در تداول عوام ، با او آرام گرفتن . با او مأنوس شدن . || اخت آمدن با چیزی ؛ متناسب شدن با آن .
-
خوث
لغتنامه دهخدا
خوث . [ خ َ وَ ] (ع مص ) فروهشته شدن شکم . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ) (از اقرب الموارد). منه : خوث البطن . || ممتلی شدن . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ). منه : خوث فلان ؛ ای ممتلی شد فلان یعنی از طعام و شراب . ...
-
خوگر ساختن
لغتنامه دهخدا
خوگر ساختن . [ گ َ ت َ ] (مص مرکب ) الفت انداختن . مأنوس کردن . ایناس . (یادداشت مؤلف ). || معتاد شدن . عادت پیدا کردن . عادت یافتن . (یادداشت مؤلف ).
-
بنجیدن
لغتنامه دهخدا
بنجیدن . [ ب َ دَ ] (مص ) مأنوس گردیدن و مألوف شدن . || یاری دادن . (آنندراج ). کمک کردن .یاری کردن . (ناظم الاطباء). || خرد کردن . || ساختن . کنانیدن . || مهربان شدن . || برخاستن . (ناظم الاطباء). || پاره پاره نمودن . (آنندراج ). قطعه قطعه بریدن ....
-
آموخته
لغتنامه دهخدا
آموخته . [ ت َ / ت ِ ] (ن مف / نف ) آمُخته . یادگرفته . متعلِّم . || فرهخته . مؤدَّب . || مدرَّب . دست آموز. رام شده .مأنوس . مربّی ̍. خوگر. خوگرفته . معتاد : وزآن پس برفتند سیصد سوارپس ِ بازداران همه یوزدار...پلنگان و شیران آموخته بزنجیر زرین دهان...
-
خو گرفتن
لغتنامه دهخدا
خو گرفتن . [ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) انس گرفتن . الفت گرفتن . مأنوس شدن : اگر زیرکی با گلی خو مگیرکه باشد بجا ماندنش ناگزیر. نظامی (از آنندراج ). || اعتیاد پیدا کردن . معتاد شدن . عادت کردن : بد مکن خو که طبع گیرد خوناز کم کن که آز گردد ناز. مسعودسع...
-
آمیخته
لغتنامه دهخدا
آمیخته . [ ت َ / ت ِ ] (ن مف / نف ) درهم کرده . مخلوط. ممزوج . مشوب . مختلط. ملبوک . آگسته . مدوف : طلخی و شیرینیش آمیخته ست کس نخورد نوش و شکر بآپیون . رودکی .- آمیخته تر بودن باکسی یا چیزی ؛ سازگارتر، مألوف تر، مأنوس تر بودن با آن : ای رفیقان سخ...
-
گستاخ شدن
لغتنامه دهخدا
گستاخ شدن . [ گ ُ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) بی باک شدن . دلیر شدن . جسور گردیدن : چو بسیار گشت آب و گستاخ شدمیان یکی مرز سوراخ شد. فردوسی (شاهنامه چ بروخیم ج 7 ص 2146).گفت [خدای تعالی ] : در دست راست چه داری ، گفت : عصا. از بهر آن پرسید که تا موسی گستاخ شو...
-
استیناس
لغتنامه دهخدا
استیناس . [ اِ ] (ع مص ) استئناس . انس گرفتن . (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). خوگر شدن . (زوزنی ). مأنوس شدن . خو گرفتن . الفت و محبت گرفتن . انس و الفت گرفتن . (غیاث ). انس . تأنس . محبت . دوستی . آرام یافتن به . رفتن توحش : این قصیده که من فرستاد...
-
درآمیختن
لغتنامه دهخدا
درآمیختن . [ دَ ت َ ](مص مرکب ) آمیختن . مخلوط شدن . ممزوج شدن . (یادداشت مرحوم دهخدا). التیاث . (از منتهی الارب ) : وزین شیوه سخنهایی برانگیخت که از جان پروری با جان درآمیخت . نظامی .اعتکار و تعاکر؛ با هم درآمیختن قوم در حرب . تداغش و دَغوَشَة؛ درآم...
-
مؤانست
لغتنامه دهخدا
مؤانست . [ م ُ آ ن َ / ن ِ س َ ] (از ع ، اِمص ) مؤانسة. انس و الفت و هم خویی و رفاقت و مصاحبت و همدمی . (ناظم الاطباء). ایناس . انس . محبت . دوستی . همدمی . دمسازی . کسی را مونسی کردن . (زوزنی ). مونس کسی شدن . آرام گرفتن با. آرام یافتن به چیزی . (...
-
خو کردن
لغتنامه دهخدا
خو کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) اعتیاد. عادت کردن . تَعَوﱡد. معتاد شدن . مأنوس شدن . (یادداشت بخط مؤلف ). تَدَرﱡب . (از منتهی الارب ). خوگیر شدن : منم خو کرده بر بوسش چنان چون باز بر مسته چنان بانگ آرم از بوسش چنان چون بشکنی پسته . رودکی .بدست شهان...
-
آرام گرفتن
لغتنامه دهخدا
آرام گرفتن . [ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) استراحت کردن . آسودن : به طینوس گفت ایدر آرام گیرچو آسوده گردی بکف جام گیر. فردوسی . || استقرار. ساکن شدن . تسکین یافتن . از جنبش بازایستادن . اقراد. مستریح گشتن . اقترار. اقرار. آرامش یافتن . قرار گرفتن : نگه ک...
-
مونس
لغتنامه دهخدا
مونس . [ ن ِ ] (از ع ، ص ) انس دهنده . || انس گرفته . خوگاره . خوگر. (ناظم الاطباء). همراز. (مهذب الاسماء). انیس . مأنوس . همنفس . رفیق . اَنِس . (یادداشت مؤلف ). همدم . (غیاث ) (آنندراج ). آرام دهنده . (آنندراج ) (غیاث ) (دهار). شادکننده . (دهار) ...