بنجیدن . [ ب َ دَ ] (مص ) مأنوس گردیدن و مألوف شدن . || یاری دادن . (آنندراج ). کمک کردن .یاری کردن . (ناظم الاطباء). || خرد کردن . || ساختن . کنانیدن . || مهربان شدن . || برخاستن . (ناظم الاطباء). || پاره پاره نمودن . (آنندراج ). قطعه قطعه بریدن . (ناظم الاطباء). || قسمت نمودن . (آنندراج ). منقسم کردن . || طلوع کردن . (ناظم الاطباء).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.