کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مالیده شدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مالیده شدن
لغتنامه دهخدا
مالیده شدن . [ دَ / دِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) گوشمال یافتن . تنبیه و مجازات شدن . سرکوب شدن . منکوب شدن . شکست خوردن : و به جنگ علی تکین رفت و به دبوسی جنگ کردند و علی تکین مالیده شد و از لشکر وی بسیار کشته آمد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 335). و رجوع به مال...
-
واژههای مشابه
-
مالیده ران
لغتنامه دهخدا
مالیده ران . [ دَ / دِ ] (ص مرکب )صاف ران و مسطح از فربهی . (گنجینه ٔ گنجوی ، ص 139). آنکه دارای رانی صاف و مسطح است از فربهی : صد اشتر قوی پشت و مالیده ران عرق کرده در زیر بار گران .نظامی (گنجینه ٔ گنجوی ص 139).
-
مالیده سرین
لغتنامه دهخدا
مالیده سرین . [ دَ / دِ س ُ ] (ص مرکب ) مالیده ران . از صفات نیک اسب . کفل پر : بازی کن و چابک و طرب سازمالیده سرین و گردن افراز. نظامی .و رجوع به مالیده ران شود.
-
سرکه بر روی مالیده
لغتنامه دهخدا
سرکه بر روی مالیده . [ س ِ ک َ / ک ِ ب َ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) ترشرو : از آن خفرقی موی کالیده ای بدان سرکه بر روی مالیده ای .سعدی .
-
جستوجو در متن
-
خاک مالی شدن
لغتنامه دهخدا
خاک مالی شدن . [ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) بخاک آلوده شدن . مالیده به خاک شدن . مطاوعه ٔ خاک مالی کردن .
-
دستمال شدن
لغتنامه دهخدا
دستمال شدن . [ دَ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) دست مالیده شدن : که امروز الفاظ القاب دسمال شده است . (منشآت خاقانی چ دانشگاه ص 173).- دستمال شده ؛ چیزی خشک شده که به مالش دست پوست آن بریزد چنانکه خوشه های گندم .
-
انفراک
لغتنامه دهخدا
انفراک . [ اِ ف ِ ] (ع مص ) مالیده شدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || سست گردیدن دوش و زایل گشتن آن از جای . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). سست شدن دوش . (تاج المصادر بیهقی ). || خرد شدن . ریزریز شدن . از ...
-
تطلی
لغتنامه دهخدا
تطلی . [ت َ طَل ْ لی ] (ع مص ) لازم کردن بازی و شادمانی را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || اندوده شدن . (تاج المصادر بیهقی ).قطران مالیده شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). قطران به خویشتن مالیدن . (از اقر...
-
معفر
لغتنامه دهخدا
معفر. [ م ُ ع َف ْ ف َ ] (ع ص ) خاک آلوده . (مهذب الاسماء) (از اقرب الموارد).به خاک آلوده . به خاک مالیده . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا): و خاک بارگاه به تقبیل شفاه مجدر شده و پیشانی او به سجده ٔ شکر معفر. (جهانگشای جوینی ). و رجوع به تعفیر شود. || (ا...
-
رغم
لغتنامه دهخدا
رغم . [ رَ ] (ع مص ) یا رُغم یا رِغم . کراهت داشتن چیزی را. (ناظم الاطباء). مکروه داشتن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). || به کره و ناپسندی حقیر و خوار گردیدن : رغم انفی لله رغماً. (از ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). به خاک رسیدن بینی و مقهور شدن . (مصادر...
-
دراس
لغتنامه دهخدا
دراس . [ دِ ] (ع مص ) کوفتن خرمن گندم را. (از منتهی الارب ). کوفتن خرمن . (تاج المصادر بیهقی ). کوفتن گندم را با خرمن کوب . (از اقرب الموارد). || سخت گرگین و قطران مالیده شدن شتر. || کهنه کردن جامه . (از منتهی الارب ). دَرس . و رجوع به درس شود.
-
گوشمال خوردن
لغتنامه دهخدا
گوشمال خوردن . [ خوَرْ / خُرْ دَ ](مص مرکب ) سیاست دیدن . تنبیه شدن . مالیده شدن گوش . آزاردن و تنبیه شدن را و در فرمان آمدن : گر پند به گوش در نکردم از زخم تو گوشمال خوردم . نظامی .هرکه به گفتار نصیحت کنان گوش ندارد بخورد گوشمال . سعدی .سعدیا گر در ...
-
استنقاع
لغتنامه دهخدا
استنقاع . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) فرودآمدن در غدیر و غسل کردن مانند کسی که خنک شدن خواهد. (از منتهی الارب ). استنقع فی الغدیر؛ اذا نزل فیه و اغتسل کأنه ثبت فیه لیتبرّد. (تاج العروس ). || فراهم آمدن آب باستادن در جای . (تاج المصادر بیهقی ). فراهم آمدن و ا...