کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
لیز خوردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
لیز خوردن
لغتنامه دهخدا
لیز خوردن . [ خوَرْ / خُرْ دَ ] (مص مرکب ) سُر خوردن . تزلق . لیزیدن . لغزیدن پای در جائی نسو و لغزان . لغزیدن و لغزانیدن . سریدن . در سطحی لغزان سریدن پای و جز آن .
-
واژههای مشابه
-
کفچه لیز
لغتنامه دهخدا
کفچه لیز. [ ک َ چ َ/ چ ِ ] (اِ مرکب ) کفگیر. کفچلیز. چمچه : برون شد دیگت از سر می ستیزی که در هر دیگ همچون کفچه لیزی . عطار (اسرارنامه ).رجوع به کفچلیز شود.
-
شب لیز
لغتنامه دهخدا
شب لیز. [ ش َ ] (اِخ ) دهی از دهستان مرغابخش اهواز. دارای 70 تن سکنه . آب آن از رودخانه و محصول آن غلات است .
-
لیز دادن
لغتنامه دهخدا
لیز دادن . [ دَ ] (مص مرکب ) لیزانیدن . سرانیدن . به حرکت درآوردن چیزی لغزان در جائی لغزان . لغزاندن . چیزی در سطحی لغزان بحرکت آوردن بسوی کسی .
-
لیز شدن
لغتنامه دهخدا
لیز شدن . [ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) نسو شدن . حالت لغزانی یافتن . || لزج شدن . از حالت طبیعی بگشتن ، چنانکه هندوانه ٔ مانده به زمستان یا بامیه ٔ بسیار پخته .
-
لیز و ویلیز
لغتنامه دهخدا
لیز و ویلیز. [ زُ ] (ص مرکب ، از اتباع ) بسیار لزج . سخت لزج ، چنانکه هندوانه ٔ زمستان بر او گذشته . لزج کریه منظر مانند درون هندوانه ٔ فاسد شده در آخر زمستان .
-
جستوجو در متن
-
لیزیدن
لغتنامه دهخدا
لیزیدن . [ دَ ] (مص ) لیز خوردن . لغزیدن . سُر خوردن . سریدن . تزلق . شخشیدن . خیزیدن . فروخزیدن . || آمیختن . (برهان ). درهم کردن .
-
لیزیدنی
لغتنامه دهخدا
لیزیدنی . [ دَ ] (ص لیاقت ) درخور لیزیدن . که لیز خوردن تواند.
-
خزانیدن
لغتنامه دهخدا
خزانیدن . [ خ َ دَ ] (مص ) لغزیدن . لیز خوردن ، سکندری خوردن : الازلاق ؛ بخزانیدن وبستردن و بخیز بیفکندن است . (تاج المصادر بیهقی ).
-
سرسره
لغتنامه دهخدا
سرسره . [ س ُ س ُ رَ / رِ ] (اِ مرکب ) جای بازی و لیز خوردن از برف . سراشیبی که در آن توان به سریدن به زیر رفت . (یادداشت مؤلف ).
-
چوخیدن
لغتنامه دهخدا
چوخیدن . [ دَ ] (مص ) چخیدن . (جهانگیری ) (آنندراج ) (انجمن آرا) (ناظم الاطباء). ستیزه کردن . (برهان ) (آنندراج ) (انجمن آرا) (ناظم الاطباء). و این تبدیل چخیدن است . (آنندراج ). رجوع به چخیدن و نیز رجوع به چغیدن شود. || کوشیدن . (برهان ) (ناظم الاطبا...
-
یخ لخشک
لغتنامه دهخدا
یخ لخشک . [ ی َ ل َش َ ] (اِ مرکب ) یخی که بر روی آن می لغزند و لغزش می خورند. (ناظم الاطباء). || لغزش که اطفال دریخ بستن کنند و این بازی اطفال است . (آنندراج ). یخ بازی . سرسره بازی . بازی لیز خوردن روی یخ : باز از وصف ملحدی بیشک می رود خامه ام به ی...
-
گرایستن
لغتنامه دهخدا
گرایستن . [ گ َ / گ ِ ی ِ ت َ ] (مص ) (از: گرای + ستن ، پسوند مصدری ) گراییدن . جزو اول در اوراق مانوی به پارتی گری (متمایل شدن . لیز خوردن . افتادن ) . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). || میل و خواهش کردن .(برهان ). رجوع به گرائیدن و گراییدن شود. || می...