کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
لک لک کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
لک لک کردن
لغتنامه دهخدا
لک لک کردن . [ ل ِ ل ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) در انجام دادن امری به عمد این دست آن دست کردن . || لک و لک کردن . کاهلی کردن . و رجوع به لک و لک کردن شود.
-
جستوجو در متن
-
ذماء
لغتنامه دهخدا
ذماء. [ ذَ ] (ع مص ) جنبش . جنبیدن . حرکت کردن . || قویدل گردیدن . || آشکار کردن قوت دل را. ظاهر ساختن قوت قلب را. || خذ ما ذمی لک ؛ ای ارتفع لک . || رنج رساندن . مشکل آمدن بر کسی .
-
اصفار
لغتنامه دهخدا
اصفار. [ اِ ] (ع مص ) اصفار مرد؛ نیازمند شدن وی . (از اقرب الموارد) (قطر المحیط). درویش و تهیدست گردیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). درویش شدن . (تاج المصادر بیهقی ). محتاج و درویش شدن . (مؤید الفضلاء). || اصفار بیت ؛ خالی کردن آنرا، ...
-
جمهرة
لغتنامه دهخدا
جمهرة. [ ج َ هََ رَ ] (ع اِ) ریگ توده . (منتهی الارب ). || (مص ) گرد آوردن . || توده توده کردن و بلند کردن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || خبر دادن از چیزی بیک طرف و نهان داشتن مقصود از آن خبر. (منتهی الارب ): جمهرت لک الخبر؛ اخبرت بجمهوره . (اقر...
-
تتبیب
لغتنامه دهخدا
تتبیب . [ ت َ ] (ع مص ) هلاک کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (صراح ). هلاک کردن کسی را. (اقرب الموارد) (قطر المحیط) (منتهی الارب ). || زیان و هلاکی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || تباً لک گفتن کسی را. (اقرب الموارد) (قطر المحیط): تباً تتبیبا...
-
ذف
لغتنامه دهخدا
ذف . [ ذَف ف ] (ع مص ) قتل مجروح . کشتن خسته . ذفاف . مذافّة. تذفیف . اذفاف . الاجهاز علی الجریح . (تاج المصادر بیهقی ). || ذف در امری ؛ سرعت کردن در آن . شتافتن در او. شتاب کردن در وی . || خذ ما ذف ّ لک (بصیغه ٔ مجهول )؛ بگیر آنچه را که مهیا و موجود...
-
داغ افکندن
لغتنامه دهخدا
داغ افکندن . [ اَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) لک ساختن . رنگی خلاف رنگ متن پدید آوردن . ملکوک کردن . || پیدا آوردن جای سوختگی . جای داغ پدیدار کردن : در عشق لاله را سبب اعتبار شدداغی که ما بسینه ٔ صحرا فکنده ایم .سلیم .
-
تسمعة
لغتنامه دهخدا
تسمعة.[ ت َ م ِ ع َ ] (ع مص ) تسمیع. (منتهی الارب ). تشبیع کردن و تشهیر نمودن و منتشرکردن ذکر کسی . || شنوانیدن آواز کسی را. || برداشتن گمنامی از کسی . (ناظم الاطباء).و رجوع به تسمیع در همین لغت نامه شود. || (ع اِ) شنوایی . فعلته تسمعتک و تسمعة لک یع...
-
لکه رفتن
لغتنامه دهخدا
لکه رفتن . [ ل ُک ْ ک َ / ک ِ رَ ت َ ] (مص مرکب ) لک رفتن . نوعی از حرکت کردن اسب وشتر میان یرتمه و قدم . قسمی از رفتار اسب و اشتر.
-
خال گذاشتن
لغتنامه دهخدا
خال گذاشتن . [ گ ُ ت َ ] (مص مرکب ) خال بر روی بشره گذاشتن مرتزیین را. || نقطه بر چیزی گذاشتن . || لکه ٔ بدنامی بر کسی نهادن . نسبت فساد بکسی دادن . بدنام کردن . || شروع بفاسد شدن میوه . لک آوردن میوه .
-
نقذ
لغتنامه دهخدا
نقذ. [ ن َ ] (ع اِمص ) آرامش . سلامت . (منتهی الارب ) (آنندراج ). سلامة. (اقرب الموارد). منه قولهم : نقذاً لک ؛ للعاثر. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || (مص ) رهانیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). خلاص دادن و نجات بخشیدن . (از اقرب الموارد). || یکسو ...
-
هرزه لاییدن
لغتنامه دهخدا
هرزه لاییدن . [ هََ زَ / زِ دَ ] (مص مرکب ) بیهوده گفتن . (حاشیه ٔ برهان چ معین ، ذیل هرزه لای ). هرزه دراییدن . لک درایی کردن . یاوه گفتن . چرند گفتن . بیهوده گفتن . هذیان گفتن . رجوع به هرزه شود.
-
تجنین
لغتنامه دهخدا
تجنین . [ ت َ ] (ع مص ) دیوانه کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از قطر المحیط) (ناظم الاطباء). || قوافی التجنین ؛ ابیاتی که برای جن سروده شود، مانند:اَلا یا طبیب الجن هل لک حیلةٌفان طبیب الانس اعیاه ُ دائیا.(اقرب الموارد).
-
تمضیر
لغتنامه دهخدا
تمضیر. [ ت َ] (ع مص ) کسی رابه مضریان نسبت کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || پاک گردانیدن : مضراﷲ لک الثناءَ؛ ای طیبه . (ازاقرب الموارد). || هلاک گردانیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد...