کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
لکل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
لکل
لغتنامه دهخدا
لکل . [ ل ِ ک َ ] (اِ) میوه ای است که آن را امرود گویند و به عربی کمثری خوانند. (برهان ). گلابی .
-
جستوجو در متن
-
حراء
لغتنامه دهخدا
حراء. [ ح َرْ را ] (ع ص ) مؤنث : لکل کبد حراء احر.
-
لاقطة
لغتنامه دهخدا
لاقطة. [ ق ِ طَ ] (ع ص ، اِ) خوار ناکس . (للذکر و الانثی ). || لاقطةالحصی ؛ سنگدان مرغ . فی المثل : لکل ّ ساقطة لاقطة؛ ای لکل َ کلمة سقطت من فم نفس تسمعهافتلقطها فتذیعها؛ یعنی هر سخن را که از دهان برآید شنونده است که میشنود و شایع میکند. (منتهی الارب...
-
حدائق
لغتنامه دهخدا
حدائق . [ ح َ ءِ ] (اِخ ) نام کنیزکی است و او بر کف خویش بحناء نگاشته بود:لیس حُسن الخضاب زین کفی حُسن کفی زین ٌ لکل ّ خضاب .
-
استقدام
لغتنامه دهخدا
استقدام . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) در پیش شدن خواستن .(زوزنی ). || در پیش شدن . (تاج المصادر بیهقی ). پیش درآمدن . استقبال کردن . (غیاث ): و لکل امة اجل فاذا جاء اجلهم لایستأخرون ساعة و لایستقدمون . (قرآن 34/7). || بسیار پیشی و دلیری کردن .
-
استیخار
لغتنامه دهخدا
استیخار. [ اِ ] (ع مص ) استئخار. واپس رفتن . واپس شدن . (زوزنی ). سپس ماندن . پس ماندن . تأخر: و لکل امة اجل فاذا جاء اجلهم لایستأخرون ساعة ولایستقدمون . (قرآن 34/7). || درنگ کردن .
-
حریری
لغتنامه دهخدا
حریری . [ ح َ ] (اِخ ) خلوتی . احمدبن علی غسانی . در 1048 هَ . ق . درگذشته . او راست : «وردالوسائل لکل طالب و سائل ». (هدیة العارفین ج 1 ص 158).
-
ساقطة
لغتنامه دهخدا
ساقطة. [ ق ِ طَ ] (ع ص ) تأنیث ساقط. ج ، ساقطات و سواقط. رجوع به ساقط شود. || سخن در این مثل : لکل ساقطة لاقطة؛ یعنی هر سخن را که از دهان بر آید شنونده ای است که میشنود و شایع میکند. (منتهی الارب ). ای لکل نادرة من الکلام من یحملها و یدیعها و التاء ...
-
جوانی
لغتنامه دهخدا
جوانی . [ ج َوْ وا نی ی ] (ع اِ)درون خانه و صحن آن . (منتهی الارب ). درون و داخل . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). و این منسوب است به جوّ،نسبتی شاذ و نادر مقابل بَرّانی . (اقرب الموارد). ودر حدیث سلمان است : ان لکل امرء جوانیاً و بَرّانیّاً؛ ای ظاهراً...
-
مدرور
لغتنامه دهخدا
مدرور. [ م َ ] (ع ص ) نر ولاس . کام و زبانه : المدرور - کمنصور - هو الذی یکون لکل واحدالعظمین اسنان کالمنشار و، یترکب احدهما بالاخر کما یرکب الصفارون صفانح النحاس . (بحرالجواهر از یادداشت مؤلف ). رجوع به نر و لاس و نر و ماده شود.
-
لسن
لغتنامه دهخدا
لسن . [ ل ِ ] (ع اِ) زبان . || سخن . || لغت . یقال : لکل قوم لسن یتکلمون بها و منه قراءة بعضهم الا بلسن قومه .(منتهی الارب ). || روزمره ٔ قومی (؟). (منتخب اللغات ). در کتب دست رس دیگر این معنی یافت نشد.
-
متشازب
لغتنامه دهخدا
متشازب . [ م ُ ت َ زِ ] (ع ص ) چشم دارنده ٔ حصه ٔ خود. یقال : هم متشازبون ؛ ای لکل واحد حظ ینتظره . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). آن که چشم دارد بهره ٔ خود را. (آنندراج ). کسی که انتظار می کشدو یا می گیرد برای خود هر آنچه بتواند اندوخته کند. ج ، ...
-
مقبر
لغتنامه دهخدا
مقبر. [ م َ ب َ ] (ع اِ) گورستان . (زمخشری ). موضع قبر و گویند هذا مقبرفلان . (ناظم الاطباء). گورگاه . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا): لکل اناس مقبر بفنائهم ینقصون و القبور تزید. (منتهی الارب ). || گور. (ناظم الاطباء).
-
اصیر
لغتنامه دهخدا
اصیر. [ اَ ] (ع ص ) موهای نزدیک بهم درپیچیده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || متقارب . (اقرب الموارد). || مژه ٔ پرمو و دراز. (منتهی الارب ) (آنندراج ). مژگان دراز و پرمو. (ناظم الاطباء). پرزها یا مژه های دراز و انبوه : لکل منامة هدب اصی...