کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قیلة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
قیلة
لغتنامه دهخدا
قیلة. [ ق َ / قی ل َ ](ع اِ) فتق . (منتهی الارب ). ادرة. (اقرب الموارد). اهل خراسان غر[ ی ] گویند و بشهر من [ یعنی گرگان ] دبه خایه . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). رجوع به قَیلة شود.- قیلةالامعاء ؛ فرودآمدن روده به کیسه ٔ خایه . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ).- قیلة...
-
قیلة
لغتنامه دهخدا
قیلة. [ ق َ ل َ ] (اِخ ) قلعه ای است به صنعاء بر سر کوه کنز. (منتهی الارب ). قلعه ای است در نواحی صنعاء بر بالای کوهی بنام کنز. (از معجم البلدان ).
-
قیلة
لغتنامه دهخدا
قیلة. [ ق َ ل َ ] (اِخ ) نام مادر اوس و خزرج . (منتهی الارب ).
-
قیلة
لغتنامه دهخدا
قیلة.[ ق َ ل َ ] (ع ص ، اِ) مؤنث قَیل . (از اقرب الموارد). رجوع به قیل شود. || شتر ماده ای که در نیمروز دوشند. (منتهی الارب ). || شیر که نیمروز آشامند. (از اقرب الموارد). رجوع به قَیل شود.
-
واژههای مشابه
-
قیله لق
لغتنامه دهخدا
قیله لق . [ ق ِ ل َ ل ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان قطور بخش حومه ٔ شهرستان خوی . آب آن از رود قطور و چشمه . محصول آن غلات ، و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان آنجا جاجیم بافی است . راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
-
واژههای همآوا
-
غیلت
لغتنامه دهخدا
غیلت . [ ل َ ](ع اِمص ) خدعه . ناگهان گرفتن و کشتن . (فرهنگ نظام ).کشتن ناگهانی . کشتن کسی بناگاه . رجوع به غیلة شود : و عبدالملک از غصه ٔ این حیلت و محنت این غیلت بی سامان شد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1272 ص 217). به حیلت و غیلت بدان رسانیدند که روزی ...
-
غیلة
لغتنامه دهخدا
غیلة. [ غ َ ل َ ] (ع اِ) اسم مرت از غَیل . (اقرب الموارد). رجوع به غیل شود. || (ص ) زن فربه . (مهذب الاسماء) (منتهی الارب ) (آنندراج ). المراءة السمینة. (از اقرب الموارد).
-
غیلة
لغتنامه دهخدا
غیلة. [ ل َ ] (اِخ ) موضعی است . (منتهی الارب ). نام جایی است که در شعر اعشی آمده است . (از معجم البلدان ).
-
غیلة
لغتنامه دهخدا
غیلة. [ ل َ ] (ع اِمص ) رضاع و شیردهی با جماع ، یا جماع بر حمل یا شیر، و منه الحدیث : «لقد هممت ان انهی عن الغیلة» و یقال : اضرت الغیلة بولد فلان ؛ یعنی غیلة بفرزند فلانی زیان رسانید و این را آنگاه گویند که مرد با وی در حال رضاع جماع کند. (از منتهی ا...
-
غیلة
لغتنامه دهخدا
غیلة. [ ل َ تَن ْ ] (ع ق ) ناگهانی . کشتن کسی بی آگاهی او. کشتن کسی بناگاه . رجوع به غیلَة شود.
-
جستوجو در متن
-
حزام
لغتنامه دهخدا
حزام . [ ح ِ ] (اِخ ) ابن قیلة بنت مخرمة. مادرش قیلة گفت که او با پیغمبر بود و کشته شد. (الاصابة ج 2 ص 7 قسم 1).
-
غری
لغتنامه دهخدا
غری . [ غ ُ ] (حامص ) فتق . فتاق . دبه خایگی . بادخایگی .بادگُندی . قیلة. ادرة. غر بودن . رجوع به غُر شود.