کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قید کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
قید کردن
لغتنامه دهخدا
قید کردن . [ ق َ / ق ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) بند کردن . در بند آوردن : سعدی به دام عشق تو در پای بند ماندقیدی نکرده ای که میسر شود گریز.سعدی .
-
واژههای مشابه
-
بی قید
لغتنامه دهخدا
بی قید. [ ق َ / ق ِ ] (ص مرکب ) (از: بی + قید) بی بند. لاقید. (یادداشت مؤلف ). مطلق العنان و آزاد. (آنندراج ). || لاابالی در کارها. || بی ضبط و ربط. || بی ترتیب . (ناظم الاطباء). رجوع به قید شود.
-
حرف قید
لغتنامه دهخدا
حرف قید. [ ح َ ف ِ ق َ / ق ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) یکی از حروف قافیه است . شمس قیس گوید: هر حرف ساکن (غیر حرف مد و لین ) که ماقبل رَوی ّ باشد آنرا حرف قید خوانند. و حرف قید ده است : «ب » چنانکه ابر و گبر. «خ » چنانکه بخت و رخت . «ر» چنانکه سرد و...
-
جستوجو در متن
-
بندیدن
لغتنامه دهخدا
بندیدن . [ ب َ دی دَ ] (مص ) بستن . (آنندراج ) (فرهنگ فارسی معین ). || قید کردن . مقید کردن . || حبس کردن . زندان کردن . (فرهنگ فارسی معین ).
-
فرزلة
لغتنامه دهخدا
فرزلة. [ ف َ زَ ل َ ] (ع مص ) بندی کردن کسی را. (منتهی الارب ). در قید کردن . (اقرب الموارد).
-
بند برگرفتن
لغتنامه دهخدا
بند برگرفتن . [ ب َ ب َ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) بند گشودن . || از بند خلاص کردن . از قید رها کردن . (فرهنگ فارسی معین ).
-
تقیید
لغتنامه دهخدا
تقیید. [ ت َ ] (ع مص ) قید کردن و بند نمودن زن شوی را به افسون . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). قید کردن و بند نمودن . (غیاث اللغات ). بند کردن . (زوزنی ). || کتاب را عجم زدن .(زوزنی ). نقطه زدن کتاب را و مقید به اعراب کر...
-
تخته بند کردن
لغتنامه دهخدا
تخته بند کردن . [ ت َ ت َ / ت ِ ب َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) زندانی کردن . در قید و بند انداختن : در احسان ، کنون که بگشاید؟بوالحسن را چو تخته بند کنند.انوری .
-
بند گشودن
لغتنامه دهخدا
بند گشودن . [ ب َگ ُ دَ ] (مص مرکب ) بند برگرفتن . باز کردن بند. بند وا کردن . قید و بند را باز کردن . مقابل بند بستن : ازدست و پای محکوم بند گشودند. (فرهنگ فارسی معین ).
-
شهربند کردن
لغتنامه دهخدا
شهربند کردن . [ ش َ ب َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) کسی را در یک شهر محبوس کردن که نتواند از آن محوطه بیرون رود ولی در داخل آن آزاد باشد. (یادداشت مؤلف ). || گرفتار کردن . در قید کردن : پیاپی رطلها پرتاب میکردملک را شهربند خواب میکرد. نظامی . || زندانی کردن...
-
گیر ماندن
لغتنامه دهخدا
گیر ماندن . [ دَ ] (مص مرکب ) در تداول عامه به معنی گیر کردن باشد. (یادداشت به خط مؤلف ). در مخمصه افتادن . به قید افتادن .
-
بطیخ طویل
لغتنامه دهخدا
بطیخ طویل . [ ب ِطْ طی خ ِ طَ ] (اِ) خربزه است و قید طویل برای جدا کردن آن از بطیخ مستدیر می آورده اند که هندوانه باشد. ملونیا. (ابن بیطار).
-
دربند کردن
لغتنامه دهخدا
دربند کردن . [ دَ ب َ ک َ دَ] (مص مرکب ) در قید کردن اسیر و محبوس . (ناظم الاطباء). مقید کردن . محبوس کردن . زندانی کردن : دربند مدارا کن و دربند میان رادربند مکن خیره طلب ملکت دارا. ناصرخسرو.یکی آیینه و شانه درافکندبه افسونی به راهش کرد دربند. نظامی...