کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فروکش پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
فروکش
لغتنامه دهخدا
فروکش . [ف ُ ک َ / ک ِ ] (نف مرکب ) فرودآینده در جای ، و اقامت کننده به مکانی . || (اِمص مرکب ) به معنی مصدر نیز آمده است ، یعنی فرود آمدن در جایی . (غیاث ).ترکیب ها:- فروکش شدن ؛ فروکش کردن .رجوع بدین مدخل ها شود.|| به معنی فرو رفتن نیز باشد چنانکه...
-
واژههای مشابه
-
فروکش شدن
لغتنامه دهخدا
فروکش شدن . [ ف ُ ک َ / ک ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) ماندن و توقف کردن و فرودآمدن .(غیاث ) (بهار عجم ) (آنندراج ). رجوع به فروکش شود.
-
فروکش کردن
لغتنامه دهخدا
فروکش کردن . [ ف ُ ک َ / ک ِ ک َ دَ ](مص مرکب ) دعوا کردن با لجاجت و سماجت . || اقامت کردن و در جایی ماندن . (برهان ) : دل گفت فروکش کنم این شهربه بویش بیچاره ندانست که یارش سفری بود. حافظ.سرمنزل فراغت نتوان ز دست دادن ای ساربان فروکش کاین ره کران ند...
-
جستوجو در متن
-
اختیاف
لغتنامه دهخدا
اختیاف . [ اِ ] (ع مص ) به خیف منی آمدن و فروکش شدن در آن .
-
تتهم
لغتنامه دهخدا
تتهم . [ ت َ ت َهَْ هَُ ] (ع مص ) به تهامه درآمدن و فروکش شدن در آن . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
-
اخیاف
لغتنامه دهخدا
اخیاف . [ اِخ ْ ] (ع مص ) اخافه . آمدن بخیف منی و فروکش شدن در آن . (منتهی الارب ).
-
باد کسی یا چیزی نشستن
لغتنامه دهخدا
باد کسی یا چیزی نشستن . [ دِ ک َ ن ِ ش َ ت َ ] (مص مرکب )از غرور و تکبر فرودآمدن . فروکش کردن : بادش نشست .
-
متاهمه
لغتنامه دهخدا
متاهمه .[ م ُ هََ م َ ] (ع مص ) به تهامه درآمده و فروکش شدن در آن . (آنندراج ). تاهم متاهمة؛ بمعنی اتهم و اتهاماً است . (منتهی الارب ). تاهم متاهمة؛ به تهامه در آمد و فروکش شد در آن . (ناظم الاطباء). || تاهم البلد؛ ناگوار شمرد آن شهر را. (از ناظم الا...
-
بارافکن
لغتنامه دهخدا
بارافکن . [ اَ ک َ ] (اِ مرکب ) بارافگن . لفظاً صفت فاعلی است ولی بمعنی محل نهادن بار و جایگاه خالی کردن بار باشد. طالب آملی گوید : گلزار عیش و لاله ستان نشاط رابارافکن قوافل عیش این مشام بود. (از آنندراج ).رجوع به بارانداز شود. || فروکش شدن . (غیاث ...
-
بارانداز
لغتنامه دهخدا
بارانداز.[ اَ ] (اِ مرکب ) قسمتی از ساحل و یا بندرگاه و یا منزلی از راه که چارواداران یا کشتی ها و یا دیگر وسایل حمل و نقل مال التجاره و بار خود از ستور فروگیرند. قدسی گوید : از خس و خار درین دشت صدا می آیدکه درین منزل پرخوف مکن بارانداز. (از آنندراج...
-
متتهم
لغتنامه دهخدا
متتهم . [ م ُ ت َ ت َهَْ هَِ ] (ع ص ) آن که به تهامه درآید یا فروکش شود در آن . (آنندراج ) (از منتهی الارب ). درآینده به تهامه . (ناظم الاطباء). و رجوع به متاهمة و تتهم شود.
-
نشسته آمدن
لغتنامه دهخدا
نشسته آمدن . [ ن ِ ش َ ت َ / ت ِ م َ دَ ] (مص مرکب ) نشستن . رجوع به نشستن شود. || فروکش کردن . کم شدن . تخفیف یافتن : تا باد حاسدان یکبارگی نشسته آمد. (تاریخ بیهقی ص 71).
-
اتهام
لغتنامه دهخدا
اتهام . [ اِ ] (ع مص ) بتهامه درآمدن یا فروکش شدن در آن . (منتهی الارب ). || ناگوار شدن . || ناموافق شمردن هوای شهری : اتهم البلد؛ ناگوارد شمرد آنرا. (منتهی الارب ) . || رفتن بشتاب و بازایستادن . || بگرمای سخت رفتن .