کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
غیان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
غیان
لغتنامه دهخدا
غیان . [ غ َ ] (اِ) سیماب . جیوه . (برهان قاطع ذیل آبک ) (ناظم الاطباء) (استینگاس ). ناظم الاطباء و استینگاس این لغت را عربی دانسته اند، ولی در فرهنگهای معتبر عربی به این معنی دیده نشد.
-
غیان
لغتنامه دهخدا
غیان . [ غ َی ْ یا ] (اِخ ) ابن قیس بن جهینةبن زید. بطنی از جهینه . گروهی از بنی غیان پیش رسول خدا (ص ) آمدند. رسول فرمود: شما کیستید؟ گفتند: بنی غیان . وی ایشان را بنی رشدان نامید. (از اللباب فی تهذیب الانساب ج 2 ص 185). || بنی غیان یا بنوغیان ، قبی...
-
غیان
لغتنامه دهخدا
غیان . [ غ َی ْ یا ] (اِخ ) بطنی از خزرج . (از اللباب فی تهذیب الانساب ج 2 ص 185).
-
غیان
لغتنامه دهخدا
غیان . [ غ َی ْ یا ] (اِخ ) بطنی از خطمه . (از اللباب فی تهذیب الانساب ).
-
غیان
لغتنامه دهخدا
غیان . [ غ َی ْ یا ] (ع ص ) گمراه . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). صفت از «غوی یغوی » بمعنی گمراه شد. (از اقرب الموارد). گمراه و پیروی کننده ٔ خواهش نفس . (از المنجد).
-
واژههای همآوا
-
قیان
لغتنامه دهخدا
قیان . (ع اِ) ج ِ قَیْن . بندگان . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از آنندراج ). رجوع به قین شود.
-
جستوجو در متن
-
غیانی
لغتنامه دهخدا
غیانی . [ غ َی ْ یا ] (ص نسبی ) منسوب به غَیّان ، بطنی از جهینه . (از انساب سمعانی ).رجوع به غَیّان شود. || منسوب به غَیّان ،بطنی از خزرج . رجوع به غَیّان شود. || منسوب به غَیّان ، بطنی از خطمه . رجوع به غَیّان شود.
-
غیانی
لغتنامه دهخدا
غیانی . [ غ َی ْ یا ] (اِخ ) ثابت بن صهیب بن کرزبن عبدمناة بن عمروبن غیان بن ثعلبةبن طریف بن خزرج بن ساعده . وی از بنی غیان بود و در جنگ احد شهید شد. (ازانساب سمعانی و اللباب فی تهذیب الانساب ج 2 ص 185).
-
غیانی
لغتنامه دهخدا
غیانی . [ غ َی ْ یا ] (اِخ ) عمیربن حبیب بن خماشةبن جویبربن عبیدبن غیان بن عامربن خطمه ، از رسول خدا (ص ) روایت دارد، و او جد ابوجعفر خطمی است . (از اللباب فی تهذیب الانساب ج 2 ص 185).
-
زاووق
لغتنامه دهخدا
زاووق . (معرب ،اِ) نام جیوه است به اصطلاح اکسیریان و بعربی زیبق گویند. (برهان قاطع). و آن را آبک ، آبق ، ابوالارواح ، اصل الاجساد، ام الاجساد، پرنده ، بنده ، تیر، نافذ، جوهر، جیوه ، حل الذهب ، حی الماء، روح ، روحانی ، رجراج ، زاوق ، زموم ، ژیوه ، ستا...
-
گمراه
لغتنامه دهخدا
گمراه . [ گ ُ ] (ص مرکب ) گم کرده راه . سرگشته . آواره . بی راه . روگردان . (ناظم الاطباء). تَیّاه . تَیهاف . خَسَر: سَباه ؛ مرد عقل رفته و گمراه . ضَلول . ضال ّ. (دهار). عَتاهة. عَتاهیَّة. غَو. غاوی . غَوی ّ. غَیّان . (منتهی الارب ) : دلخسته و محروم...
-
سیماب
لغتنامه دهخدا
سیماب . (اِ مرکب ) جیوه را گویند و معرب آن زیبق باشد و جزو اعظم اکسیر است ، بلکه روح اکسیر و روح جمیع اجساد است .(برهان ). چون مرکب اعتبار کنند معنی آب سیم باشد. (فرهنگ رشیدی ). جیوه . زیبق . ژیوه . ابک . آبق . آب . بنده . عبد. پرنده . طیار. فرار. گر...