کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
غلز پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
غلز
لغتنامه دهخدا
غلز. [ غ ُ ] (اِخ ) جایی است در دیار غطفان که به قولی وقعه ٔ حصین بن حمام مری در آنجا اتفاق افتاد. (از معجم البلدان ).
-
واژههای همآوا
-
غلظ
لغتنامه دهخدا
غلظ. [ غ َ ] (ع اِ) زمین درشت . (منتهی الارب ) (آنندراج ). الارض الخشنة. (اقرب الموارد).
-
غلظ
لغتنامه دهخدا
غلظ. [ غ ِ ] (ع اِمص )به معنی غِلاظَة. رجوع به دزی ج 2 ص 222 و غلاظة شود.
-
غلظ
لغتنامه دهخدا
غلظ. [ غ ِ ل َ] (ع مص ، اِ مص ) سطبر گردیدن . درشت شدن . (منتهی الارب ). به معانی غلظة (مثلثة). (منتهی الارب ). سطبر شدن .(مصادر زوزنی ). سطبری . (غیاث اللغات ). غِلاظَة. (اقرب الموارد). درشتی . کلفتی . سطبرا. ضخامت . زفتی . || بیدادگری . خطا. (دزی ج...
-
قلذ
لغتنامه دهخدا
قلذ. [ ق َ ل َ ] (ع اِ) کرمکی است شپش مانندکه به چارپایه درآویزد و تا حیاتش مفارقت نکند. (منتهی الارب ). چیزی است چون شپش که به بهائم چسبد و تا آنها را نکشد جدا نشود. (اقرب الموارد از صاغانی ).
-
قلز
لغتنامه دهخدا
قلز. [ ق َ ] (ع مص ) نوعی از خوردن شراب ، و فعل آن از نصر و ضرب است . (منتهی الارب ). نوعی آشامیدن . (اقرب الموارد). || زدن . || تیر انداختن . || شادمانی نمودن و برجهیدن . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ): قَلَزَ فلان ؛ نشط و وثب ، و یقال قلز الطائر. (ا...
-
قلز
لغتنامه دهخدا
قلز. [ ق ِ ل ِزز ] (ع ص ) مس نیک سخت که آهن در وی کار نکند. || مرد سخت و توانا. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). رجوع به ماده ٔ بعد شود.
-
قلز
لغتنامه دهخدا
قلز. [ ق ِل ْ ل ِ ] (اِخ ) چراگاهی است فراخ در کشور روم نزدیک سُمَیساط متعلق به سیف الدولةبن حمدان . ابوفراس بن حمدان درباره ٔ آن شعری دارد. و در توابع حلب دهی است که آن را کِلِّز گویند و گمان میرودکه این غیر آن است . (معجم البلدان ) (منتهی الارب ).
-
قلز
لغتنامه دهخدا
قلز. [ ق ُ ل ُزز ] (ع ص ) مس نیک سخت که آهن در وی کار نکند. || مرد سخت و توانا. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). رجوع به ماده ٔ قبل شود.
-
جستوجو در متن
-
گلیز
لغتنامه دهخدا
گلیز. [ گ ِ ] (اِ) در مازندرانی گلز (آب لزج دهن گاو) (فرهنگ نظام ). کردی غلز (بزاق ). (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). آبی و لعابی را گویند که از دهن انسان و حیوان برآید. (برهان ) (آنندراج ) (فرهنگ رشیدی ) : غرق گشته تا بگردن در گلیز.سراج الدین راجی (از...