کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
غلامان سیاه(نام ها) پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
کار غلامان
لغتنامه دهخدا
کار غلامان . [ رِ غ ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از کار خوب ، چه اغنیای ایران غلامان را بیشتر بکسب فنون مثل حدادی و نجاری و زرگری و نقاشی و مانندآن مشغول دارند و در هر فن یک فنه سازند از این رو کار خوب را کار غلامان گویند. (آنندراج ) : آن بی جو...
-
جستوجو در متن
-
سیاه سوخته
لغتنامه دهخدا
سیاه سوخته . [ ت َ / ت ِ ] (ص مرکب ) سیاه چرده . سخت سیاه . (یادداشت بخط مؤلف ). || دشنامی است دده ها و کاکاها را. (یادداشت بخط مؤلف ).
-
چنگل
لغتنامه دهخدا
چنگل . [ چ َ گ َ ] (اِ) نام درختچه ای در طوالش که در میان دره آن را اسکلم تلی میخوانند. مخصوص زمینهای آهکی است و در جاهائی که جنگل در اثر قطع بیرویه یا آتش سوزی نابود شود، در صورتی که زمین برای روئیدن آن مناسب باشد، میروید و نهالهای گرانبها را از روی...
-
سیاه شدن
لغتنامه دهخدا
سیاه شدن . [ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) تاریک شدن . اسوداد : بریده گشت پس آنگاه ششصدوسی سال سیاه شد همه عالم ز کفر و از کافر. ناصرخسرو.زآن پیشتر که جامه ٔ جانت شود سیاه از مردم سیاه درون اجتناب کن . صائب . || محو شدن . سترده شدن . (یادداشت بخط مؤلف ) : که ...
-
سیاه تلو
لغتنامه دهخدا
سیاه تلو. [ ت َ ] (اِ مرکب ) درختچه ای است خاردار که نام علمی آن «پالیوروس - اسپینا کریستی » میباشد. این درختچه در سراسر جنگلهای شمال در جلگه و میان بند تا ارتفاع 1000 متر از سطح دریا یافت میشود. در ارسباران و بجنورد نیز میروید. آنرا در نور و گرگان س...
-
بلقک
لغتنامه دهخدا
بلقک . [ ب َ ق َ ] (اِ) گیاهی است از تیره ٔ مرکبان که دارای نهنج زردرنگ یا صورتی رنگ است و میوه هایش طویل و بصورت مخروطی هستند که رأس آنها بطرف بالا و قاعده شان بر روی نهنج است . اندامهای این گیاه دارای کرکهای درشتی است که تقریباً بصورت خار درآمده ا...
-
قره تیکان
لغتنامه دهخدا
قره تیکان . [ ق َ رَ ](ترکی ، اِ مرکب ) سیاه تلو. درختچه ای است خاردار که نام علمی آن پالیوس اسپیناکریستی میباشد. این درختچه در سراسر جنگلهای شمال در جلگه و میان بند تا ارتفاع 1000 متر از سطح دریا یافت میشود. در ارسباران و بجنورد نیز میروید، و در نور...
-
تاکستان
لغتنامه دهخدا
تاکستان . [ ک ِ ] (اِخ ) نام قدیم سیادهن . قصبه ایست جزءدهستان دودانگه بخش ضیأآباد شهرستان قزوین در 34 هزارگزی خاور ضیأآباد و بر کنار راه شوسه ٔ قزوین به همدان و زنجان قرار دارد و دارای 8253 تن سکنه است . در جلگه واقع و هوای آن معتدل است . بوسیله ٔ...
-
ولیک
لغتنامه دهخدا
ولیک . [ وَ ] (اِ) درختی است با میوه ٔ خرد به رنگ سرخ و سیاه و از گونه های مختلف وحشی زالزالک است ، و در کتب مفردات آن را خفچه ، عوسج ، زعرور الادویه نام میدهند و اسامی مشترک سرخ میوه و سیاه میوه ٔ آن این است : کمار (در لاهیجان )، کرچ (در دره کرج )، ...
-
عکس برداری
لغتنامه دهخدا
عکس برداری . [ ع َ ب َ ] (حامص مرکب ) عکس برداشتن .عکاسی . مجموع عملیاتی که با اجرای آنها تصویر شی ٔ مورد نظر به روی صفحه ای ثابت میگردد. (فرهنگ فارسی معین ). از نظر فن عکاسی ، اشعه ٔ نورانی صادر از شی ٔ بوسیله ٔ عدسی دستگاه عکس برداری به داخل جعبه ٔ...
-
شبدیز
لغتنامه دهخدا
شبدیز. [ ش َ ] (ص مرکب ) مرکب از شب و دیز به معنی سیاه . شب رنگ . سیاه فام . مانند شب در سیاهی . و مؤلف سراج گوید: دیز مبدل دیس است به معنی مانند. (از فرهنگ نظام ). || (اِخ ) نام اسپ خسروپرویز بوده . گویند چون رنگ آن سیاه بوده شبدیز نامیده شد چه دیز...
-
سنگسر
لغتنامه دهخدا
سنگسر. [ س َ س َ ] (اِخ ) قصبه ٔ مرکزی بخش سنگسر از شهرستان سمنان . طول 53 درجه و 19 دقیقه و عرض 35 درجه و 43 دقیقه . آب قصبه از قنوات علی آباد، محمدوردی ، امام زاده قاسم و چشمه های فلکه زابند، واله صفحه تأمین میگردد. بیشتر آب آشامیدنی سکنه از چشمه ...
-
مالینکه ها
لغتنامه دهخدا
مالینکه ها. [ ک ِ ](اِخ ) نام قومی سیاه پوست که در سنگال علیا و گینه سکونت دارند. (از لاروس ).
-
تربد
لغتنامه دهخدا
تربد. [ ت ُ ب ُ / ت ِ ب ِ ] (اِ) دوایی است معروف که اسهال آورد. (برهان ). نام دوایی مسهل ، بهندی نسوت گویند. (غیاث اللغات ) (آنندراج ). دوائیست که اسهال آورد، و آن را تربد مجوف خوانند. (انجمن آرا). ریشه ٔ مسهل که از هند آورند. (ناظم الاطباء). بهترین ...