کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
غسل آوردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
غسل آوردن
لغتنامه دهخدا
غسل آوردن . [ غ ُ وَ دَ ] (مص مرکب ) غسل کردن . غسل زدن . اغتسال . تغسل . رجوع به غسل شود: چیزی نیافتم که به آن یخ را شکنم و آب گیرم و غسل آرم . (انیس الطالبین بخاری نسخه ٔ خطی کتابخانه ٔ لغت نامه ص 30). بر سر خود آب ریخت و ایستاده غسل آورد. (انیس ال...
-
واژههای مشابه
-
غسل استحاضه
لغتنامه دهخدا
غسل استحاضه . [ غ ُ ل ِ اِ ت ِ ض َ / ض ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) غسلی که زنان مستحاض کنند. رجوع به غُسل شود.
-
غسل تعمید
لغتنامه دهخدا
غسل تعمید. [ غ ُ ل ِ ت َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) صاحب قاموس کتاب مقدس (ص 257) آرد:غسل تعمید یکی از قواعد مقدسه ٔ دینی است که قبل از ظهور مسیح معروف بود و آنجناب آن را از جمله ٔ فرایض کلیسا قرار داد. (انجیل متی 28: 19، مرقس 16:16). که چون آب را به ...
-
غسل حیض
لغتنامه دهخدا
غسل حیض . [ غ ُ ل ِ ح َ / ح ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) غسلی که زن حائض پس از پاک شدن از حیض به عمل می آورد. سر شستن . رجوع به غُسل شود.
-
غسل دادن
لغتنامه دهخدا
غسل دادن . [ غ ُ دَ ] (مص مرکب ) شستن مرده مطابق حکم شرع . این ترکیب را بیشتر در باره ٔ میت استعمال کنند. (از آنندراج ذیل غسل ) : گر رسیدی دست غسلش زآب حیوان دادمی بلکه چون اسکندرش تابوت زر فرمودمی . خاقانی .گوئی جنابتش بود از لعبتان دیده کو را به حو...
-
غسل میت
لغتنامه دهخدا
غسل میت . [ غ ُ ل ِ م َی ْ / م ِی ْ ی ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) غسلی که مرده را دهند پیش از دفن .- غسل مس میت ؛ غسلی که به سبب تماس با میت لازم آید. (از فرهنگ فارسی معین ). رجوع به غسل شود.
-
غسل نفاس
لغتنامه دهخدا
غسل نفاس . [ غ ُ ل ِ ن ِ ] (ترکیب اضافی ،اِ مرکب ) غسلی که زن نفساء کند. رجوع به غسل شود.
-
ذات غسل
لغتنامه دهخدا
ذات غسل . [ ت ُ غ ِ ] (اِخ ) ابن موسی گوید موضعی است میان یمامه و نباج و میان آن و نباج دو منزل است و آن در اول بنی کلیب بن یربوع را بود و سپس به بنونمیر منتقل گردید. وعمرانی آورده است که ذوغسل (؟) قریه ای است بنوامری ٔالقیس را در شعر ذی الرمّة آنجا ...
-
جستوجو در متن
-
تغسل
لغتنامه دهخدا
تغسل . [ ت َ غ َس ْ س ُ ] (ع مص ) غسل آوردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
-
اغتسال
لغتنامه دهخدا
اغتسال . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) شستن و غسل کردن . (فرهنگ نظام ). غسل آوردن : اغتسل بالماء؛ غسل آورد. (منتهی الارب ).غسل کردن با آب . (ناظم الاطباء). تن را شستن : غسل الرجل ؛ غسل بدنه . (از اقرب الموارد). || خوشبویی آلودن . (آنندراج ). خوشبوی آلودن : اغتس...
-
مستنقع
لغتنامه دهخدا
مستنقع. [ م ُ ت َ ق َ ] (ع ص ، اِ) آنچه تغییر رنگ یافته باشد. || آنچه در آب خیسانده باشند. (از اقرب الموارد). || جای گرد آمدن آب . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). زمین خوش که آب در آن گرد آمده باشد. باطلاق . || جای غسل آوردن از آبگیر. (منتهی الارب ...
-
اطهر
لغتنامه دهخدا
اطهر. [ اِطْ طَهَ ْ هَُ ] (ع مص ) تَطَهﱡر.اصل آن تطهر بود پس از انداختن حرکت «ت » آن را در «ط» ادغام کردند و همزه ٔ وصل را به اول افزودند تا ابتداء به ساکن پیش نیاید . تنزه از چرکها. (از اقرب الموارد). پاک شدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || از گ...
-
تطهر
لغتنامه دهخدا
تطهر. [ ت َ طَهَْ هَُ ] (ع مص ) سر و تن شستن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). پاک شدن و غسل آوردن زن از خون و جز آن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). پاک شدن و سر و تن شستن . (آنندراج ). پاک شدن ازریم و آلودگی و غسل ...