ذات غسل . [ ت ُ غ ِ ] (اِخ ) ابن موسی گوید موضعی است میان یمامه و نباج و میان آن و نباج دو منزل است و آن در اول بنی کلیب بن یربوع را بود و سپس به بنونمیر منتقل گردید. وعمرانی آورده است که ذوغسل (؟) قریه ای است بنوامری ٔالقیس را در شعر ذی الرمّة آنجا که گوید :
واظعان طلبت بذات لوث
یزید رسیمها سرعاًو لینا
انخن جمالهن ّ بذات غسل
سراةالیوم یمهدن الکدونا.
و ابوعبیداﷲ سکونی گوید آنکس که از نباج به یمامه رفتن خواهد باید از اشی ّ بذات غسل رود و آن نخست بنوکلیب بن یربوع رهط جریر را بود و اکنون نمیر راست . و از ذات غسل تا امرة قریه ای است . و حفصی راست :
بثرمداء شُعب ٌ من عقل
و ذات غسل ما بذات غسل ِ.
و بدانجا بستانی است که به ذات غسل معروف است .
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.