کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
غدي پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
غدی ̍
لغتنامه دهخدا
غدی ̍. [ غ َ دا ] (ع مص ) چاشت خوردن . (منتهی الارب ). صاحب منتهی الارب کلمه را به صورت غَدَی ً آورده بنابراین آن را ناقص یائی دانسته است ولی در اقرب الموارد و تاج العروس به صورت ناقص واوی آمده است .
-
غدی
لغتنامه دهخدا
غدی . [ غ َ دی ی ] (ع ص نسبی ) نسبت به غد. غدوی . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
-
غدی
لغتنامه دهخدا
غدی . [ غ ُ دَن ْ / دا ] (ع اِ) ج ِ غدوة. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). الغُدی جمع غدوة و منه قول الشاعر: بالغدی و الاصائل . (تاج العروس ).
-
جستوجو در متن
-
غداً
لغتنامه دهخدا
غداً. [ غ َ دَن ْ ] (ع مص ) چاشت خوردن . (منتهی الارب ): غدی یغدی غداً؛ اکل اول النهار. (اقرب الموارد). غدی کرضی ؛ اکل اول النهار. (تاج العروس ).
-
غد
لغتنامه دهخدا
غد. [ غ ُدد ] (ع ص ) در تداول عامه به معنی خودبین و بیشتر در جوان گویند: بچه ٔ غدی است .
-
چاشتخورد
لغتنامه دهخدا
چاشتخورد. [ خوَرْ / خُرْ] (ن مف مرکب ، اِ مرکب ) غذای چاشت . طعامی که در هنگام چاشت خورده شود: غَدْی ؛ چاشتخورد. (منتهی الارب ).
-
غد
لغتنامه دهخدا
غد. [ غ َ ] (ع اِ، ق ) فردا، اصله غدو، حذفت الواو بلاعوض ، و قد جاء علی الاصل ، نسبت بدان ، غدی و غَدَوی . (منتهی الارب ). و النسبة الیه غدی و ان شئت قلت غدوی . (اقرب الموارد). منسوب آن غدی به حذف آخر، و غدوی بر اصل می آید. (از شرح قاموس ). || از نظر...
-
غدوی
لغتنامه دهخدا
غدوی . [ غ َ دَ وی ی ] (ع ص نسبی ) نسبت به غد. غدی . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). منسوب به غد؛ یعنی فردائی . (ناظم الاطباء). || (اِ) بار شکم . جنین . بار شکم گوسپند خاصة. (منتهی الارب )(آنندراج ). || قیل هو ان یباع البعیر او غیره بما یضرب الفحل ، ا...
-
غدوة
لغتنامه دهخدا
غدوة. [ غ ُدْ وَ ] (ع اِ) پگاه . میان طلوع فجر و طلوع شمس . (منتهی الارب ) (آنندراج ). یقال : اتیته غُدْوَةَ بلاتنوین لانها معرفة مثل سحر الاّ انّها من الظروف المتمکنة، تقول سر علی فرسک غُدْوَةَ و غُدْوَةً و غُدْوَةٌ و غدوةُ، فمانُوِّن َ فهو نکرة و م...