کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عذرخواهی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
عذرخواهی
لغتنامه دهخدا
عذرخواهی . [ ع ُ خوا / خا ] (حامص مرکب ) پوزش طلبیدن . پوزش خواستن . پوزش طلبی . بهانه آوری . پوزش خواهی . طلب عفو کردن : گرچه موقوف نیست شاهی من بر مدارا و عذرخواهی من . نظامی .حافظ چو پادشاهت گه گاه میبرد نام رنجش ز بخت منما بازآ به عذرخواهی .حافظ.
-
واژههای مشابه
-
عذرخواهی نمودن
لغتنامه دهخدا
عذرخواهی نمودن . [ ع ُ خوا / خا ن ُ/ ن ِ / ن َ دَ ] (مص مرکب ) پوزش طلبیدن : بسی عذرخواهی نمودش که زودگریزان شو و جان ببر همچو دود.سعدی (بوستان ).
-
جستوجو در متن
-
عذرة
لغتنامه دهخدا
عذرة. [ ع ِ رَ ] (ع اِمص ) عذرخواهی . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). اسم است معذرت را. (اقرب الموارد).
-
پوزش خواهی
لغتنامه دهخدا
پوزش خواهی . [ زِ خوا / خا ] (حامص مرکب ) عمل پوزش خواه . عذرخواهی .
-
قاسمی اردستانی
لغتنامه دهخدا
قاسمی اردستانی . [س ِ ی ِ اَ دِ ] (اِخ ) اصلش از اردستان اصفهان و در اصفهان زندگانی را وداع کرده است . این شعر او راست :خوش آن غضب که همان لحظه بیگناهی من شود عیان و درآید به عذرخواهی من .(آتشکده ٔ آذر چ شهیدی ص 190).
-
ملایمت اثر
لغتنامه دهخدا
ملایمت اثر. [ م ُ ی َ / ی ِ م َ اَ ث َ ] (ص مرکب ) آنکه اثری ملایم دارد. نرم رفتار. خوش رفتار : ز سازگاری اهل ملایمت اثرش به عذرخواهی رگ رفته نشتر فصاد.طالب (از آنندراج ).
-
معذرة
لغتنامه دهخدا
معذرة. [ م َ ذِ رَ / م َ ذَ رَ / م َ ذُ رَ ] (ع اِ) عذرخواهی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). حجت . دلیل . ج ، معاذر. (ازاقرب الموارد). و رجوع به ماده ٔ قبل و معذرت شود.
-
پوزش کردن
لغتنامه دهخدا
پوزش کردن . [ زِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) پوزش خواستن . پوزش آوردن . عذرخواهی کردن : بقیصر بسی کرد پوزش گرازبکوشش نیامد ز دامش فراز. فردوسی .و گر چند من نیز پوزش کنم که این سنگدل را فروزش کنم .رجوع به پوزش شود.
-
خرم روی
لغتنامه دهخدا
خرم روی . [خ ُرْ رَ روی ْ ] (ص مرکب ) خوشروی . بشاش : غلام روی آن ماهم کز او گشتم خوش و خرم که خوش لب عذرخواهی بود و خرم روی دلخواهی .امیرمعزی (از آنندراج ).
-
خواهی
لغتنامه دهخدا
خواهی . [ خوا / خا ] (ق ) اعم . (یادداشت بخط مؤلف ): و ما بیزاریم از دروغ گفتن خواهی بر دوستی و خواهی بر دشمنی . (التفهیم ). || (حامص ) عمل خواستن .- بدخواهی ؛ دشمنی .- عذرخواهی ؛ پوزش .- نیکخواهی ؛ نیکی طلبی . خیرطلبی .
-
مناضلة
لغتنامه دهخدا
مناضلة. [ م ُ ض َ ل َ ] (ع مص ) با یکدیگر تیر انداختن به نبرد. (تاج المصادر بیهقی ). تیراندازی کردن با هم و نبرد نمودن در تیراندازی . نِضال . (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء). نبرد کردن در تیراندازی . نِضال . نیضال . (از اقرب الموارد). ...
-
معذرت
لغتنامه دهخدا
معذرت . [ م َ ذِ رَ / م َ ذَ رَ ] (ع اِ) عذرخواهی و پوزش . (ناظم الاطباء) : سخط چون از علتی زاید، استرضا و معذرت آن را بردارد. (کلیله و دمنه ). از حضرت سلطان در قبول معذرت و احماد طاعت او مثال فرستادند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 343).گر به جنت...
-
گریزان شدن
لغتنامه دهخدا
گریزان شدن . [ گ ُ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) گریختن . فرار کردن : گریزان بشد بهمن اردوان تنش خسته از تیر و تیره روان . فردوسی .بسی عذرخواهی نمودش که زودگریزان شو و جان ببر همچو دود. سعدی (بوستان ).و از صحبت خلق گریزان شود. (مجالس سعدی ).