پوزش کردن . [ زِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) پوزش خواستن . پوزش آوردن . عذرخواهی کردن :
بقیصر بسی کرد پوزش گراز
بکوشش نیامد ز دامش فراز.
و گر چند من نیز پوزش کنم
که این سنگدل را فروزش کنم .
رجوع به پوزش شود.
شما واژهای در دفتر واژه ثبت نکردهاید.
برای رفع محدودیت کاربر ویژه شوید
با حذف کوکی، لیست لغات از بین خواهد رفت.
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پوزش کردن . [ زِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) پوزش خواستن . پوزش آوردن . عذرخواهی کردن :
بقیصر بسی کرد پوزش گراز
بکوشش نیامد ز دامش فراز.