کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عاریت دادن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
عاریت دادن
لغتنامه دهخدا
عاریت دادن . [ ی َ دَ ] (مص مرکب ) به عاریت دادن . || عاریت دادن شترکسی را تا بدان ناقه ٔ خود را دوشد. (منتهی الارب ).
-
واژههای مشابه
-
عاریت خواستن
لغتنامه دهخدا
عاریت خواستن . [ ی َ خوا / خا ت َ ] (مص مرکب ) به عاریت طلبیدن . (منتهی الارب ) : کهن جامه ٔ خویش پیراستن به از جامه ٔ عاریت خواستن .سعدی .
-
عاریت سرا
لغتنامه دهخدا
عاریت سرا. [ ی َ س َ ] (اِ مرکب ) کنایه از دنیای فانی و عالم سفلی باشد. (برهان ) (آنندراج ) : از عافیت مپرس که کس را نداده انددر عاریت سرای جهان عافیت عطا.خاقانی .
-
عاریت شش روزه
لغتنامه دهخدا
عاریت شش روزه . [ ی َ ت ِ ش ِ زَ / زِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از آسمان و زمین و هر چه در اوست . (انجمن آرای ناصری ).
-
جستوجو در متن
-
اعصاد
لغتنامه دهخدا
اعصاد. [ اِ ] (ع مص ) پیچیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).بافتن و دوتاه کردن ریسمان : اعصد الحبل ؛ لواه . (از اقرب الموارد). || عاریت دادن خر جهت گشنی : اعصدنی حمارک للأمر؛ عاریت بده مرا خر خود جهت گشنی . (منتهی الارب ). عاریت دادن گشن...
-
دست گردان دادن
لغتنامه دهخدا
دست گردان دادن . [ دَ گ َ دَ ] (مص مرکب ) وام دادن . عاریت دادن . (از آنندراج ) : چون تهیدستی ز حد بگذشت سامان می دهندگوهر غلطان صدف را دست گردان می دهند.مخلص کاشی .
-
افحال
لغتنامه دهخدا
افحال . [ اِ ] (ع مص ) بعاریت دادن گشن . (ناظم الاطباء). گشن بعاریت دادن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). بز بکسی عاریت دادن . (از اقرب الموارد). فحل دادن . (تاج المصادر بیهقی ). || پی بکردن اشتر بشمشیر. (تاج المصادر بیهقی ).
-
اخبال
لغتنامه دهخدا
اخبال . [ اِ ] (ع مص ) بعاریت دادن شتر ماده تا شیر آن بخورد. || بعاریت دادن اسب تا جهاد کند بر آن . || اشتر فرا کسی دادن تا پشم و شیر برگیرد و اسب تا غزو کند. (تاج المصادر بیهقی ). || بحسب طلب کسی عاریت دادن . (منتهی الارب ). || دوبخش کردن شتران که ن...
-
السان
لغتنامه دهخدا
السان . [ اِ ] (ع مص ) عاریت دادن کسی را شترکره ، تا بدان ناقه ٔ خود را دوشد، گویی زبان (لسان ) شترکره را به او عاریت داده است . (از منتهی الارب ). || سخن کسی رسانیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). رسانیدن نامه یا سخنی را بکسی . (از اقرب الموارد). ابلا...
-
افقار
لغتنامه دهخدا
افقار. [ اِ ] (ع مص ) درویش ساختن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). درویش کردن . (تاج المصادر بیهقی ).فقیر گردانیدن . (از اقرب الموارد). || عاریت دادن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). ستور بعاریت دادن برای سواری . (المصادر زوزنی ...
-
اعارة
لغتنامه دهخدا
اعارة. [ اِ رَ ] (ع مص ) بردن . || بعلف داشتن اسب را و بچرا گذاشتن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رها کردن اسب را ورفتن آن به این سوی و آن سوی از نشاط و پرنعمتی . (از اقرب الموارد) (از لسان العرب ). || فربه کردن اسب را . (اقرب الموارد). || لاغر کرد...
-
معاورة
لغتنامه دهخدا
معاورة. [ م ُ وَ رَ ] (ع مص ) عاریت دادن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || آن که چیزی گاه این را گیرد و گاه آن . (تاج المصادر بیهقی ). همدیگر به نوبت گرفتن چیزی را.(منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). || راست بک...
-
اعوار
لغتنامه دهخدا
اعوار. [ اِع ْ ] (ع مص ) یک چشم گردانیدن کسی را: اعوره اعواراً؛ یک چشم گردانید آنرا. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). یکچشم گردانیدن . (آنندراج ). یکچشم کردن . (تاج المصادر بیهقی ). اعور ساختن کسی را. (از اقرب الموارد). || آشکار گردیدن . (منتهی الارب )...