اعصاد. [ اِ ] (ع مص ) پیچیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).بافتن و دوتاه کردن ریسمان : اعصد الحبل ؛ لواه . (از اقرب الموارد). || عاریت دادن خر جهت گشنی : اعصدنی حمارک للأمر؛ عاریت بده مرا خر خود جهت گشنی . (منتهی الارب ). عاریت دادن گشنی جهت گشنی . (ناظم الاطباء). عاریت گرفتن خر برای گشن دادن حمار: اعصدنی عصداً من حمارک و عزداً علی المضارعة؛ ای اَعرنی ایاه لانزیه علی اتانی . (از لسان از ذیل اقرب الموارد).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.