کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ظرفیت 1 پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
باسیل
لغتنامه دهخدا
باسیل . (فرانسوی ، اِ) واحد سنجش ظرفیت در مقیاس های جزایر یونان قدیم .
-
جای داشتن
لغتنامه دهخدا
جای داشتن . [ ت َ] (مص مرکب ) شایسته بودن . سزاوار بودن : دم شمشیر تو اعجاز مسیحا داردخضر گر کشته ٔ تیغ تو شود جا دارد. (ارمغان آصفی ).|| ظرفیت داشتن . وسعت داشتن . گنجایش داشتن .
-
جا داشتن
لغتنامه دهخدا
جا داشتن . [ ت َ ] (مص مرکب ) گنجایش داشتن . ظرفیت داشتن . وسعت داشتن . || نگاهبان ساختن . کسی را به نگاهبانی گماشتن : بنوبت تو جا دار از پاسبان کسانی که هم گرد و هم پهلوان .اسدی .
-
فاراد
لغتنامه دهخدا
فاراد. (لاتینی ، اِ) واحد ظرفیت الکتریکی است و مساوی گنجایش جسمی است که چون سطح آن از صفر به یک ولت برسد واحد یک کولن (کولمب ) الکتریسیته باشد. این اصطلاح از زمان مایکل فاراده معمول شده است . (از وبستر). رجوع به فاراده شود.
-
ماریوت
لغتنامه دهخدا
ماریوت . [ی ُ ] (اِخ ) فیزیکدان فرانسوی (1620-1684م .) است که درباره ٔ قابلیت تراکم گازها مطالعات دقیقی کرده و قانون : «در دمای ثابت ، ظرفیت یک توده ٔ گازی به نسبت معکوس فشارش تغییر می کند» را کشف کرد که به نام خود او مشهور است . (از لاروس ).
-
واحد کیل
لغتنامه دهخدا
واحد کیل . [ ح ِ دِ ک َ / ک ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) واحدی است که برای سنجش ظرفیت اشیاء به کار میرود، رجوع به واحد ظرفیت شود. واحدهای کیل در حکومت اسلامی عبارت بوده اند از: مد، صاع ، قسط، فرق . کر. قفیز. رجوع به کلمات مزبور شود. واحدهای کیل متداو...
-
حرف ظرف
لغتنامه دهخدا
حرف ظرف . [ ح َ ف ِظَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) پساوند ظرف . شمس قیس گوید: دال و الف و نونی است که در اواخر اسماء فایده ٔظرفیت دهد، چنانکه قلمدان و نمکدان و آبدان . (المعجم فی معاییر اشعارالعجم ص 175). رجوع به «دان » شود.
-
ژنک
لغتنامه دهخدا
ژنک . [ ژُ ] (فرانسوی ، اِ) نامی است اصلاً چینی و مستعمل در زبان فرانسه بمعنی کشتی مخصوص بادبان داری که برای حمل و نقل های تجارتی یا امور نظامی و جنگی در شرق اقصی بکار میرود و تا حدود 400 تن ظرفیت دارد. ژاپنی ها این نوع کشتی را در کشنشین بکار میبرند....
-
حرمگاه
لغتنامه دهخدا
حرمگاه . [ ح َ رَ ] (اِ مرکب ) محل سرای . و بمعنی منکوحه و حلیله نیز آرند، تسمیةالحال باسم المحل . فارسیان بر بعض الفاظ با وصف معنی ظرفیت لفظ، گاه و خانه زیاده کنند، چنانکه حرمگاه و مکتب خانه و بزمگاه و حرم سرا. (از غیاث ) : نهانخانه ٔ صبحگاهی شودحرم...
-
میدان
لغتنامه دهخدا
میدان . [ م َ / م ِ ] (اِ مرکب ) مرکب از می + دان ، پسوند ظرفیت چنانکه گلدان ، جای گل وشمعدان ، جای شمع. ظرف و آوند شراب و پیاله ٔ شرابخواری . (از شعوری ج 2 ورق 357) (از ناظم الاطباء). ظرف و اوانی شراب را گویند. (برهان ). در فارسی به معنی ظرف می است ...
-
گنجایی
لغتنامه دهخدا
گنجایی . [ گ ُ ] (حامص ) توانائی گنجیدن . (ناظم الاطباء). گنجایش : گفت اکنون چون منی ای من درآنیست گنجایی دو من در یک سرا. مولوی (مثنوی چ خاور ص 61). || توانائی . قدرت . (ناظم الاطباء).- گنجایی داشتن ؛ ظرفیت و گنجایش داشتن : این مملکتی است که طفیلی ...
-
بشکه
لغتنامه دهخدا
بشکه . [ ب ُ ک َ / ک ِ ] (روسی ، اِ) ظرف چوبین شکم دار متشکل از تخته های خمیده با دو انتهای مسطح مدور که بوسیله ٔ حلقه های آهنین چندی بهم وصل شده اند و بمصرف نگهداری شراب و یا آب و نفت میرسد.چلیک . بشکه ٔ آب : آب را با بشکه می آورند. || محتوی یک بشکه...
-
گنجایش
لغتنامه دهخدا
گنجایش . [ گ ُی ِ ] (اِمص ) اسم مصدر از گنجیدن . قابلیت گنجیدن . وسعت گنجیدن . ظرفیت . وسع. وسعت . و رجوع به وسع شود. || قابلیت و استعداد. (ناظم الاطباء). شایستگی . رجوع به استعداد شود. || (اِ) جای و محل گنجیدن . || سود و نفع. (ناظم الاطباء).- گنجایش...
-
نودولت
لغتنامه دهخدا
نودولت . [ ن َ / نُو دَ / دُو ل َ ] (ص مرکب ) مردم بداصل نانجیب تازه به دولت رسیده . (ناظم الاطباء). آنکه تازه به مال و جاه رسیده . (فرهنگ فارسی معین ). نوکیسه . (آنندراج ). ندیدبدید. تازه به دوران رسیده . (یادداشت مؤلف ). بی بته . جانَگرفته . کم ظر...
-
بزرافشان
لغتنامه دهخدا
بزرافشان . [ ب َ اَ ] (نف مرکب ) بزرافشاننده . آنکه تخم افکند. آنکه تخم پراکند در مزرعه . (یادداشت بخط دهخدا). || (اِ مرکب ) ظرفیت زمین برای هر مقدار تخم را بزرافشان آن زمین گویند. مساحت و توانائی زمین برای مقدار تخمی که در آن کاشته میشود، یا مقدار ت...