کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
طرف پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
طرف
لغتنامه دهخدا
طرف . [ طَ ] (ع اِ) چشم . (منتهی الارب ) (آنندراج ). منه قوله تعالی : لایرتد الیهم طرفهم . (قرآن 43/14). و قال اﷲ تعالی : قبل ان یرتد الیک طرفک . (قرآن 40/27). و هو اسم جامع للبصر، لایثنی ولایجمع و قیل جمعه اطراف . (منتهی الارب ) : اینهمه جوها ز دریا...
-
طرف
لغتنامه دهخدا
طرف . [ طَ ] (ع مص ) برگردانیدن چیزی را از چیزی . یقال : شخص ببصره فماطرف . (منتهی الارب ) (آنندراج ). رد نمودن . || بر یکدیگر نهادن پلکها را. || جنبانیدن هر دو پلک را. (منتهی الارب )(آنندراج ). چشم بر هم زدن . || بر چشم کسی زدن چیزی را که آب روان شو...
-
طرف
لغتنامه دهخدا
طرف . [ طَ رَ ] (اِخ ) واقدی گوید: آبی است نزدیک مرقی پائین نخیل ، در سی وشش میلی مدینه . محمدبن اسحاق گفته است : ناحیه ای است از عراق و در تاریخ غزوات پیغمبر صلی اﷲعلیه و آله و سلم ، ذکر آن آمده است . و طرف القدوم ذکرش در جایگاه خود بگذشت . عرام گفت...
-
طرف
لغتنامه دهخدا
طرف . [ طَ رَ ] (ع مص ) جداگانه بر کرانه چرا کردن ناقه . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
-
طرف
لغتنامه دهخدا
طرف . [ طَ رَ ] (ع اِ) کرانه . (منتهی الارب ) (آنندراج ). جانب و سو. سوی . کناره . بر. کنار. انتها. نوک دست . سمت . اوب . (منتهی الارب ): طرف راست ؛ دست راست . سمت راست : لاله مشکین دل عقیقین طرف است چون آتش اندراوفتاده به خَف است . منوچهری .- طرف ال...
-
طرف
لغتنامه دهخدا
طرف . [ طَ رِ ] (ع ص ) رجل ٌ طَرِف ٌ؛ آنکه بر یک زن و یک صاحب و یار ثبات و قرار نگیرد. || آنکه میان او و جد اکبر وی پدران بسیار باشند. || مرد کریم الطرفین . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
-
طرف
لغتنامه دهخدا
طرف . [ طِ ] (ع ص ، اِ) مرد کریم الطرفین . ج ، اطراف ، و در صفت غیر مردم بر طُروف جمع شود اکثر. || اسب گرامی نژاد نجیب الاطراف . یا صفت مذکر است خاصةً. ج ، طُروف ، اطراف . (منتهی الارب ) (آنندراج ). اسب گوهری . (مهذب الاسماء) : هزاران طرف زرین طوق بس...
-
طرف
لغتنامه دهخدا
طرف . [ طُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ طَریف . رجوع به طریف شود.
-
طرف
لغتنامه دهخدا
طرف . [ طُ رَ ] (ع ص ، اِ) ج ِ طُرفة. رجوع به طُرفة شود.
-
واژههای مشابه
-
یک طرف
لغتنامه دهخدا
یک طرف . [ ی َ / ی ِ طَ رَ ] (اِ مرکب ، ق مرکب ) یک سو و یک کناره و در یک کنار. (ناظم الاطباء).- یک طرف افتادن ؛ مقابل شدن . طرف شدن . (آنندراج ).- یک طرف شدن ؛ یک طرف افتادن . مقابل شدن . طرف شدن . (غیاث ).
-
صاحب طرف
لغتنامه دهخدا
صاحب طرف . [ ح ِ طَ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) مرزبان . سرحددار. کنارنگ : و مرزبان صاحب طرفان را خوانده اند... (مجمل التواریخ و القصص ). و هنگام حرکت جماعتی از صاحب طرفان که بر سبیل نوا موقوف بودند. (جهانگشای جوینی ).
-
طرف بربستن
لغتنامه دهخدا
طرف بربستن . [ طَ ب َ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) طرف بستن . کنایه از نفع یافتن و چیزی حاصل کردن باشد از کسی و جائی . (برهان ) (آنندراج ) : بغیر آنکه بشد دین و دانش از دستم دگر بگو که ز مِهرت چه طرف بربستم . حافظ.پیداست ازآن میان چه بربست کمرتا من ز کمر چه ...
-
طرف برداشتن
لغتنامه دهخدا
طرف برداشتن . [ طَ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) بمعنی طرف بستن : با اهل سخن نشین و طرفی برداراز کیسه ٔ عمر نقد صرفی برداردر معرکه ٔ هنر به نیروی سخن با تیغزبانی سر حرفی بردار.محسن تأثیر (از آنندراج ).
-
طرف بستن
لغتنامه دهخدا
طرف بستن . [ طَ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) طرف بربستن . حاصل کردن و فائده و نفع برداشتن ، چه طرف بمعنی کلیچه ٔ کمر است و بستن آن موجب زینت است . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). لکن اکثر بدین معنی به صله ٔ «از» آید و بعضی محققین و غیره بدین معنی بفتحتین بسته اند...