کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
صبر و حوصله پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
صبر آوردن
لغتنامه دهخدا
صبر آوردن . [ ص َ وَ دَ ] (مص مرکب ) درنگ کردن . شکیبائی ورزیدن . تأمل کردن . شتاب نکردن : هر که صبر آورد گردون بررودهر که حلوا خورد واپس تر رود.مولوی .
-
صبر زرد
لغتنامه دهخدا
صبر زرد. [ ص َ رِ زَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) رجوع به صَبِر شود.
-
صبر سقطری
لغتنامه دهخدا
صبر سقطری . [ ص َ رِ س ُ طُ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) رجوع به صَبِر شود.
-
صبر سقوطری
لغتنامه دهخدا
صبر سقوطری . [ ص َ رِ س ُ طُ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) رجوع به صَبِر شود.
-
جستوجو در متن
-
حوصلة
لغتنامه دهخدا
حوصلة. [ ح َ ص َ ل َ ] (ع اِ) چینه دان مرغان . و بتشدید لام نیز آید. (از منتهی الارب ). علف دان مرغ . (مهذب الاسماء). ژاغر. (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی ). ج ، حواصل . (مهذب الاسماء) : مثل این گاوان که هرگزشان نبوددل بکاری جز بکار حوصله . ناصرخسرو. ||...
-
تنک حوصله
لغتنامه دهخدا
تنک حوصله . [ ت َ ن ُ / ت ُ ن ُ ح َ / حُو ص َ ل َ / ل ِ ] (ص مرکب ) تنک دل . کنایه از کسی که اخفای مال و راز نتواند کرد. (آنندراج ). کم صبر و کم تحمل . کسی که بردبار نباشد. کسی که قادر به خویشتن داری نباشد : ای بی جگر از تلخی عالم گله بگذاراین می به ...
-
بیدماغ
لغتنامه دهخدا
بیدماغ . [ دِ / دَ ] (ص مرکب ) (از: بی + دماغ )بی حالت و بی کیف . (ناظم الاطباء). کدر. ملول . (یادداشت مؤلف ). افسرده . دلتنگ . رجوع به بیدل و دماغ شود. || زودخشم . زودرنج . بدمزاج . (آنندراج ). به اندک چیزی خشمناک و متغیر شده . (ناظم الاطباء). || ن...
-
سنگ بر دل نهادن
لغتنامه دهخدا
سنگ بر دل نهادن . [ س َ ب َ دِ ن َ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از حوصله و صبر کردن . سنگینی بر دل تحمل کردن : چو برگشت از من آن معشوق ممشوق نهادم صابری را سنگ بر دل . منوچهری .هر که دل بر چون تو دلداری نهدسنگ بر دل بی تو بسیاری نهد.انوری .
-
بر دل خوردن
لغتنامه دهخدا
بر دل خوردن . [ ب َ دِ خوَر / خُرْ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از بی دماغ کردن و رنجانیدن است . (آنندراج ). بر دماغ خوردن . (مجموعه ٔ مترادفات ) (آنندراج ). برطبع خوردن . (آنندراج ). بدخو کردن . || بی صبر و حوصله ساختن . (ناظم الاطباء) : هر دلی را با خدا ر...
-
بر سنگ آمدن
لغتنامه دهخدا
بر سنگ آمدن . [ ب َ س َ م َ دَ ] (مص مرکب ) به سنگ برخوردن . بر سنگ آمدن پا. بسنگ آمدن پا. (آنندراج ).- برسنگ آمدن تیر ؛ بر نشانه اثر نکردن تیر و ننشستن آن به نشانه و مؤثر نیفتادن : صبر را از دهنت حوصله تنگ آمده است ناله را از دهنت تیر به سنگ آمده ا...
-
ناصبور
لغتنامه دهخدا
ناصبور. [ ص َ ] (ص مرکب ) ناشکیبا. بی حوصله . بی صبر. (ناظم الاطباء). عجول . بی تاب . بی قرار. مضطرب : بدان شب که معشوق من مرتحل شددلی داشتم ناصبور وقلیقا. منوچهری .ناصبوران چو خاک و چون بادندظفر و صبر هر دو هم زادند. سنائی .بلائی که باشم در آن ناصبو...
-
تنک دل
لغتنامه دهخدا
تنک دل . [ ت َ ن ُ / ت ُ ن ُ دِ ] (ص مرکب ) تنک حوصله . کنایه از کسی که اخفای مال و راز نتواند کرد. (آنندراج ). رقیق القلب . (از یادداشتهای محمد قزوینی ، از حاشیه ٔ برهان چ معین ). که دلی مهربان و نازک دارد. کم صبر و کم تحمل : گرنه تنک دل شده ای وین ...
-
ایوب
لغتنامه دهخدا
ایوب . [ اَی ْ یو ] (اِخ ) در لغت به معنی برگشت بسوی خداست و ایوب کسی است که در سرزمین عوص زیست کرد. (کتاب ایوب 101). اولین دفعه این اسم توسطحزقیا نام برده شده است و او در حالت تیریازخ در یکی از نقاط اطراف شرق فلسطین نزدیک صحرای لم یزرع موقعی که کلدا...
-
نابردبار
لغتنامه دهخدا
نابردبار. [ ب ُ ] (ص مرکب ) ناشکیبا. بی صبر. بی تحمل . (ناظم الاطباء). غیرمتحمل . بی حلم . غیرحلیم . بی حوصله . سبکسر : شنیدم همه پوزش نابکارچه گفت آن جهانجوی نابردبار. فردوسی .سیه چشم و پرخشم و نابردبارپدر بگذرد او بود شهریار. فردوسی .ببخشد گنه چون ...