تنک دل . [ ت َ ن ُ / ت ُ ن ُ دِ ] (ص مرکب ) تنک حوصله . کنایه از کسی که اخفای مال و راز نتواند کرد. (آنندراج ). رقیق القلب . (از یادداشتهای محمد قزوینی ، از حاشیه ٔ برهان چ معین ). که دلی مهربان و نازک دارد. کم صبر و کم تحمل :
گرنه تنک دل شده ای وین خطاست
راز تو چون روز به صحرا چراست ؟
تنک دلی که نیارد کشید زحمت گل
ملامتش نکنم گرز خار برگردد.
تنک دل چو یاران بمنزل رسند
نخسبد که واماندگان از پسند.
ز کاوش مژه رگهای جانْش بشکافند
تنک دلی که چو من چشم برنمی دارد.
رجوع به تنک و دیگر ترکیبهای آن و تنگ حوصله شود. || بمعنی دون همت نیز گفته اند. (آنندراج ). رجوع به تنگ دل شود.