کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شأو پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
شاو
لغتنامه دهخدا
شاو. (ص ) بمعنی خالص چنانکه زر شاو بمعنی زر خالص است . (از غیاث اللغات ). اما صحیح کلمه ساو است با سین مهمله . (حاشیه ٔ غیاث اللغات چ دبیرسیاقی ). رجوع به ساو شود.
-
شأو
لغتنامه دهخدا
شأو. [ ش َءْوْ ] (ع اِ) سبد و زنبیل . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || مهار ناقة. || پشکل . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || لای کشیده شده ٔ از چاه . (از اقرب الموارد). خاک چاه . (از منتهی الارب ) (نا...
-
شأو
لغتنامه دهخدا
شأو. [ ش َءْوْ ] (ع مص ) درگذشتن و سبقت نمودن . (منتهی الارب )(از اقرب الموارد). شأوت ُ القوم شأواً؛ اذا سبقتهم . (تاج العروس ). || بشگفت آوردن کسی را. || خاک از چاه برکشیدن . (منتهی الارب ). نزع من البئر شأوا کثیراً؛ از چاه خاک بسیار درکشید.
-
برنارد شاو
لغتنامه دهخدا
برنارد شاو. [ ب ِ ] (اِخ ) جرج . نویسنده ٔ ایرلندی . وی در 26 ژوئیه ٔ 1856 م . در دوبلین در خانواده ای تهی دست متولد شد. در کودکی عشق به موسیقی را از مادر هنرمند خویش به ارث برد. پس از تحصیل اندک برای امرار معاش به کارهای مختلف مشغول شد سپس در لندن د...
-
واژههای همآوا
-
شاو
لغتنامه دهخدا
شاو. (ص ) بمعنی خالص چنانکه زر شاو بمعنی زر خالص است . (از غیاث اللغات ). اما صحیح کلمه ساو است با سین مهمله . (حاشیه ٔ غیاث اللغات چ دبیرسیاقی ). رجوع به ساو شود.
-
شعو
لغتنامه دهخدا
شعو.[ ش َع ْوْ ] (ع مص ) بر پای خاستن موی بر اندام . (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). و رجوع به شعوة شود.
-
جستوجو در متن
-
بشگفت آوردن
لغتنامه دهخدا
بشگفت آوردن . [ ب ِ ش ِ گ ِ وَ دَ ] (مص مرکب ) (کسی را). به عجب آوردن او را. تعجیب . به شگفت آوردن کسی را. شَأو اقماء. (منتهی الارب ). و رجوع به شگفت شود.
-
خاک برکشیدن
لغتنامه دهخدا
خاک برکشیدن . [ ب َ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) خاک برکشیدن از چاه یعنی لاروبی کردن چاه . پاک کردن چاه . شاو.
-
مغرب
لغتنامه دهخدا
مغرب . [ م ُ غ َرْ رِ ] (ع ص ) سوی مغرب شونده . (منتهی الارب ) (آنندراج ). سوی مغرب شونده و آن که به سوی مغرب می رود. (ناظم الاطباء). || شأو مغرب ؛ بعید. فاصله ٔ دور . (ازمنتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
شواء
لغتنامه دهخدا
شواء. [ ش ِ / ش ُ ] (ع اِ) بریانی . (منتهی الارب ) (دهار) (زمخشری ) (بحر الجواهر).بریانی و القطعة منه شواءة. (مهذب الاسماء). گوشت و جز آن که در معرض حرارت آتش قرار دهند تا پخته و قابل خوردن شده باشد و قطعه ای از آن شواءة است . (از اقرب الموارد). گوشت...
-
باکراع حضرمی
لغتنامه دهخدا
باکراع حضرمی . [ ک ُ ع ِ ح َ رَ ] (اِخ ) شیخ محمدبن مبارک باکراع . اصل وی حضرمی و زادگاه او مدینه بود و از ادیبان شیوا و خوش بیان بشمار میرفت و در محاضره مهارتی بسزا داشت . از اشعار او قطعه ای معروف است که به قاضی تاج الدین مالکی در تبریک به زیارت مر...
-
پشکل
لغتنامه دهخدا
پشکل . [ پ ِ ک ِ ] (اِ) سرگین گوسفند و آهو و اسب و خر و استر و اشتر و از گاو آنگاه که سخت و مدور باشد. ذَبَلة. دِمة. بَعر. (منتهی الارب ) : صدهزار مرد و زن و کودک برون آمده بودند با انواع نثار از خاشاک و سرگین و پشکل و خاکستر. (راحةالصدور راوندی ). ش...
-
درگذشتن
لغتنامه دهخدا
درگذشتن . [ دَ گ ُ ذَ ت َ ] (مص مرکب ) گذشتن . به آن طرف گذشتن . عبور کردن . (ناظم الاطباء). رفتن . (یادداشت مرحوم دهخدا). افاتة. انمحاص . انهواء. تجاوز. تجوّز. تعدی . تفوت . توریک . طُمور. غَبر. غُبور. (از منتهی الارب ). مجاوزة. (تاج المصادر بیهقی )...