کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سرباری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
سرباری
لغتنامه دهخدا
سرباری . [ س َ ] (ص نسبی ، اِ مرکب ) بار و بسته ٔ کوچکی را گویند که بر بالای بار و بسته ٔ بزرگ بندند. (برهان ). بار اندک که بر بالای بزرگ گذارند و به عربی آن را علاوه گویند. (انجمن آرا) (غیاث ) (جهانگیری ). علاوه . (ربنجنی ). سربار : جهان پناها معلوم...
-
جستوجو در متن
-
بکیاسا
لغتنامه دهخدا
بکیاسا. [ ب ِک ْ ] (اِ) بکپاسا. سرباری را گویند و آن بسته ٔکوچکی است که بر بالای بار ستور بندند. (برهان ) (ناظم الاطباء). پشته ٔ کوچک که بالای بار کنند و سربار نیز گویند. (رشیدی ) (سروری ). پشته ٔ کوچک که در روی بار استرو خر گذارند و آن را سرباری نیز...
-
علاوة
لغتنامه دهخدا
علاوة.[ ع ِ وَ ] (ع اِ) سرباری . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || تارک . قسمت بالای سر یا گردن . (منتهی الارب ). أعلی الرأس أو العنق . (اقرب الموارد). || سر آدمی مادام که بر گردن باشد. (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || هر چیز که بر بالای بار ش...
-
ریم
لغتنامه دهخدا
ریم . [ رَ ] (ع اِ) فزونی و فضل . گویند: لهذا علی ذاک ریم . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). فزونی و فضل . (آنندراج ). زیاده . (دهار). || سربار میان دو تنگ بار. سرباری . علاوه . || کوه خرد. (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از آنند...
-
برسری
لغتنامه دهخدا
برسری . [ ب َ س َ ] (اِ مرکب ، ق مرکب ) عبارتست ازبار قلیلی که بر بار کثیر برسر گذارند و آنرا سرباری نیز گویند. (آنندراج ). علاوه . سرباری . || برسر. بعلاوه . باضافه . علاوه بر. اضافه بر. فاضل . (یادداشت مؤلف ). زاید (یادداشت مؤلف ) و بیشتر. (یاددا...
-
طرح
لغتنامه دهخدا
طرح . [ طَ ] (ع مص ) انداختن : طرحه و طرح به ؛ انداخت او را. دور گردانیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). بیوکندن . (زوزنی ). افکندن . بیرون انداختن . نبذ. ترک . واگذاشتن . بگذاشتن . گذاشتن . بینداختن . || گستردن . انداختن . پهن کردن . کناره گرفتن از کا...
-
بار
لغتنامه دهخدا
بار. (اِ) پشته ٔ قماش و خروار و آنچه بر پشت توان برداشت . (برهان ). پشتواره است و آن پشته ها باشد کوچک از هیزم و علف و غیره که بر پشت بندند. کاره . (برهان : کاره ).حمل و بسته و هر چیز که برای حمل کردن فراهم کنند. (ناظم الاطباء). چیزی که بر سر و پشت و...