کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سجود پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
سجود
لغتنامه دهخدا
سجود. [ س ُ ] (ع مص ) سر بر زمین نهادن وفروتنی نمودن . (منتهی الارب ) (از متن اللغة) (ترجمان القرآن ). سر بر زمین نهادن و فروتنی کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (از المصادر زوزنی ) (دهار) : از سجودش بتشهد برد آنگه بسلام زو سلامی و درودی ز تو بر جمع کرام ...
-
جستوجو در متن
-
سجاد
لغتنامه دهخدا
سجاد. [ س َج ْ جا ] (ع ص ) بسیار سجده کننده . (اقرب الموارد) (آنندراج ). مبالغه در سجود.
-
آراب
لغتنامه دهخدا
آراب . (ع اِ) ج ِ اِرْب . اعضاء.- آراب سبعه ؛ مساجد سبعه است که گاه سجود بر زمین آید.|| آبله ها که بر اعضاء ظاهر شود. || پاره های گوشت .
-
صاحب افسر
لغتنامه دهخدا
صاحب افسر. [ ح ِ اَ س َ ] (ص مرکب ) تاجدار : قامت صاحب افسران حلقه ٔ افسری شده برده سجود افسرش با همه صاحب افسری .خاقانی .
-
خودبخودی
لغتنامه دهخدا
خودبخودی . [ خوَدْ / خُدْ ب ِ خوَ / خ ُ ] (حامص مرکب ) حالت خودبخود : بلبل کردش سجود گفت که نعم الصباح خودبخودی بازداد صبحک اﷲ جواب .خاقانی .
-
مسجد
لغتنامه دهخدا
مسجد. [ م َ ج َ ] (ع اِ) پیشانی . (منتهی الارب ). پیشانی شخص که اثر سجده بر آن بماند. (از اقرب الموارد). در لغت به معنی سجده گاه ، و در اصطلاح علما، موضع سجود را گویند هر جا که باشد. (از کشاف اصطلاحات الفنون ). هر یک از هفت جای مرد که گاه سجده بر زمی...
-
صمد
لغتنامه دهخدا
صمد. [ ص َ م َ ] (اِخ ) از اسماء حسنی است : هم نمودار سجود صمد است شمنان را که هوای صنم است . خاقانی .گر از درگه ما شود نیز ردپس آنگه چه فرق از صنم تا صمد.سعدی .
-
سر بر زمین نهادن
لغتنامه دهخدا
سر بر زمین نهادن . [ س َ ب َ زَ ن ِ / ن َ دَ ] (مص مرکب ) تعظیم و تکریم کردن . سجود. (دهار) (ترجمان القرآن ) : سپاهش بر او خواندند آفرین همه برنهادند سر بر زمین .فردوسی .
-
ختم دعا کردن
لغتنامه دهخدا
ختم دعا کردن . [ خ َ م ِ دُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) دعائی را از بدء تا ختم یک یا چندبار خواندن : چون دعا ختم کرد برد سجودبرگشاد از شکر گوارش عود.نظامی .
-
تعدیل ارکان
لغتنامه دهخدا
تعدیل ارکان . [ ت َ ل ِ اَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) به اصطلاح فقه به آهستگی ، راست و درست ادا کردن رکوع و سجود و غیره . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). و رجوع به کشاف اصطلاحات الفنون شود.
-
سفچه
لغتنامه دهخدا
سفچه . [ س َ چ َ / چ ِ ] (اِ) به معنی سفچ است که خربزه ٔ نارسیده باشد. (برهان ): خربزه ٔ نارسیده . (اوبهی ) (الفاظ الادویه ). خربزه ٔ خام نارس که کالک نیز گویند. (رشیدی ) : سر بی سجود سفچه است ، و کف بی جود کفچه . (خواجه عبداﷲ انصاری ). هر دست که نه ...
-
سبحات
لغتنامه دهخدا
سبحات . [ س ُ ب ُ ] (ع اِ) جایهای سجود. (منتهی الارب ). مواضع سجود. (از منتهی الارب ).- سبحات وجه اﷲ ؛ انوار اوست و جلالت وی تعالی شأنه . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ) : لو کشفت عن وجهه لاحرقت سبحات وجهه ما ادرک بصره . (حکمت اشراق ص 16...
-
نیم بوسه
لغتنامه دهخدا
نیم بوسه . [ س َ / س ِ ] (اِ مرکب )بوسه ای کوتاه و شتاب زده . بوسه ای مختصر : به نیم بوسه ز من خواستی هزار سجودبه یک جواب ز من خواستی هزار سؤال . فرخی .به نیم بوسه دعائی بخر ز اهل دلی که کید دشمنت از جان و جسم دارد باز.حافظ.
-
واصل
لغتنامه دهخدا
واصل . [ ص ِ ] (اِخ ) محمد واصل خان کشمیری از شعرای ساکن هند است که در سال هزار وسیصد و هفت در سن هشتاد و دوسالگی در لکهنو درگذشته است و این شعر از وی است :دادند سر بمهر به ما دولت نیازدر سرنوشت ما چو نگین جز سجود نیست .(از تذکره ٔ صبح گلشن ).