کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زلفت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
زلفت
لغتنامه دهخدا
زلفت . [ زُ ف َ ] (ع اِمص ) درجه و منزلت و نزدیکی ... و در فارسی گاهی مجازاً بمعنی دوستی آید. (غیاث اللغات ) (آنندراج ). مأخوذ از تازی زلفة. نزدیکی و منزلت : این است تواریخ و کتب که هر یکی از آن صراط الفت و بساط زلفت و حظایر انس و محک خواطر... و غای...
-
واژههای همآوا
-
ظلفة
لغتنامه دهخدا
ظلفة. [ ظَ ف َ / ظَ ل ِ ف َ ] (ع اِ) نشانی است مرشتر را. || (ص ) ارض ظلفة (بالفتح و التحریک )؛ زمین درشت که اثر نگیرد. || امراءة ظلفةالنفس ؛ أی عزیزة عند نفسها. || (اِ) یکی از چهار چوب که بر پالان بر دو پهلوی شتر بندند و اطراف زیرین آن به زمین رسد و...
-
زلفة
لغتنامه دهخدا
زلفة. [ زَ ل َ ف َ ] (ع اِ) حوض پرآب . ج ، زَلَف . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || جای گرد آمدن آب باران پرآب . (منتهی الارب ) (آنندراج ). جای گرد آمدن آب باران که پر باشد. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || کاسه ٔ بز...
-
زلفة
لغتنامه دهخدا
زلفة. [ زُ ف َ ] (ع اِ) کاسه و پنگان . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || کرانه ٔ چیزی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || نزدیکی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد): فلما راوه زلفة سیئت...
-
جستوجو در متن
-
درآویزی
لغتنامه دهخدا
درآویزی . [ دَ ] (حامص مرکب ) نزاع . آویزش : شانه گه گه با سر زلفت درآویزی کندآری آنجاها کرا باشد دو سر جز شانه را.امیرحسن دهلوی (از آنندراج ).
-
رجوع داشتن
لغتنامه دهخدا
رجوع داشتن . [ رُ ت َ ] (مص مرکب ) رجوع کردن . برگشتن . به مجاز، رابطه داشتن و همانند بودن : زلفت به پریشانی من داشت رجوعی جمع آر دگر طره ، برآشفتم و رفتم .ظهوری (از آنندراج ).
-
قرار بستن
لغتنامه دهخدا
قرار بستن . [ ق َ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) عهد بستن . پیمان بستن : خدا را چون دل ریشم قراری بست با زلفت بفرما لعل نوشین را که زودش با قرار آرد.حافظ.
-
نصر
لغتنامه دهخدا
نصر. [ ن َ ] (اِخ ) محمدنصراﷲ شیرازی (ملا...) به روایت نصرآبادی در معما دستی داشته است ، او راست در معمائی به اسم باب صادق :دوشینه پیش زلفت وقت گره گشائی باد صبا مکرر میکرد خودنمائی .رجوع به تذکره ٔ نصرآبادی ص 505 شود.
-
نظاره گاه
لغتنامه دهخدا
نظاره گاه . [ ن َظْ ظا رَ / رِ ] (اِ مرکب ) منظر. که بر آن نظر کنند. که آن را تماشا کنند. چشم انداز : جای نظاره گاه چشم ترازلف گلبوی و روی گلگون باد. مسعودسعد. || جائی که از آن نظر کنند. دیدگاه : ای رخ و زلفت چنانک ماه به مشکین کمندساخته نظاره گاه بر...
-
سربصحراداده
لغتنامه دهخدا
سربصحراداده . [ س َ ب ِ ص َ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) کنایه از دیوانه زیرا که در شهر آرام نگیرد. (آنندراج ) : سربصحراداده ٔ چشم سیاه لیلی ام چشم آهو حلقه ٔ زنجیر می باید مرا. صائب (از آنندراج ).ای زبون در حلقه ٔ زنجیر زلفت شیرهاسربصحراداده ٔ چشم خوشت نخ...
-
شام شکستن
لغتنامه دهخدا
شام شکستن . [ ش ِ ک َ ت َ] (مص مرکب ) شام خوردن . (ناظم الاطباء) : زلفت شکست و پاره ٔ سودا گرفته ایم شب گیر میکند همه کس شام چون شکست . خواجه ٔ آصفی (از آنندراج ).در زلف چین فکند و مرا دل ز دست بردچون شام بشکند سفری یار میکند.میرزا زکی (از آنندراج ).
-
از آن کجا
لغتنامه دهخدا
از آن کجا. [ اَ ک ُ ] (حرف ربط مرکب ) از آنکه . بعلت آنکه . بجهت آنکه . از برای آنکه : تنم خمیده چو ذالست از آن کجا زلفت بدال ماند و خالت چو نقطه بر سر ذال . معزی .در و یاقوت من از همت و جود تو سزدزان کجا همت و جود تو چو بحر است و چو کان .؟ (از آنندر...
-
بید ناز
لغتنامه دهخدا
بید ناز. [ دِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) بید موله .بید مجنون . بید معلق . (یادداشت مؤلف ) : زلفت که چو بید ناز آویخته است خاک محن اندر سر من بیخته است . (از کتاب شرف الدین رامی ).رجوع به بید مولّه و بید مجنون و بید معلق شود.