کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زبونه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
زبونة
لغتنامه دهخدا
زبونة. [ زَب ْ بو ن َ ] (ع ص ) مردی که سخت مانع و محافظ پشت سر خویش باشد. (از لسان العرب ) (از تاج العروس ). زبونة از مردان آن کس است که سخت و مانع ماوراء خود باشد. (متن اللغة). || زبونة از مردان آن است که در او کبر باشد. (متن اللغة). || (اِمص ) بغی ...
-
زبونة
لغتنامه دهخدا
زبونة. [ زَ ن َ ] (ع ص ) زنی که فاسق دارد و مردی را رفیق نامشروع گیرد، و آن مرد را زبون گویند و عامه فعل آنرا بکار برند و گویند: «زوبنته »؛ یعنی آن مرد را زبون (فاسق ) خود کرد، و نیز گویند: «زوبنه »؛ یعنی آن زن را رفیقه ٔخود قرار داد یا رفیق آن زن شد...
-
زبونة
لغتنامه دهخدا
زبونة. [ زَب ْ / زُب ْ بو ن َ ] (ع اِ) گردن و عنق را میگویند. (شرح قاموس ). گردن . (اقرب الموارد) (آنندراج ). گردن و عنق . (ناظم الاطباء). گردن . و گویند: خذ بقردنه و بزبونته ؛ یعنی بگیر گردنش را. (از لسان العرب ). هر دو ضبط این کلمه از ابن الاعرابی ...
-
زبونة
لغتنامه دهخدا
زبونة. [ زَب ْ بو ن َ ] (ع مص ) دفع. راندن : و انه لذوزبونة؛ یعنی او دارای دفع است ، برخی گویند: ذوزبونه ، یعنی او حافظ حریم خویش است . سواربن مضرب گوید:بذبی الذم عن احساب قومی و زبونات اشوس تیّحان . (از لسان العرب ).- رجل ذوزبونة ؛ یعنی مردی که محاف...
-
جستوجو در متن
-
زبونات
لغتنامه دهخدا
زبونات . [ زَب ْ بو ] (ع ص ) ج ِ زَبّونة : بذبی الذم عن حسبی بمالی و زبونات اشوس تیحان . سواربن مضرب (از لسان ).رجوع به لسان العرب ، اساس اللغه ٔ زمخشری ، ناظم الاطباء و متن اللغة و «زبونة» در این لغت نامه شود.
-
زبون
لغتنامه دهخدا
زبون . [ زَ ] (ع ص ) اشتر که لگد زند دوشنده را. (مهذب الاسماء): ناقه ٔ زبون ؛ شتر ماده ٔ بسیار راننده و زننده مردم را. (منتهی الارب ). ناقة زبون ؛ یعنی شتری است دورکننده . (شرح قاموس ). شتر لگدزن . (منتخب اللغات ). از شتران ، سخت دورکننده و از خود را...