زبونة. [ زَب ْ / زُب ْ بو ن َ ] (ع اِ) گردن و عنق را میگویند. (شرح قاموس ). گردن . (اقرب الموارد) (آنندراج ). گردن و عنق . (ناظم الاطباء). گردن . و گویند: خذ بقردنه و بزبونته ؛ یعنی بگیر گردنش را. (از لسان العرب ). هر دو ضبط این کلمه از ابن الاعرابی است . و هم او حکایت کند که گویند: خذ بقردنه و زبونته ؛ یعنی بعنقه . (از تاج العروس ). || (اِمص ) کبر. (اقرب الموارد). گردن کشی و کبر. (منتهی الارب ) (آنندراج ). کبر و غرور. (ناظم الاطباء): رجل فیه زبونة؛ یعنی در او کبر است . (صحاح ) (از لسان العرب ) (اقرب الموارد) (تاج العروس ) (محیط المحیط) (البستان ).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.